این پول برای ملت است!
- ۱ نظر
- ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۲۰
هر جزوه ای نوشتند ما با شتاب خواندیم
هر خطی از خطا بود ما با عذاب خواندیم
با تشنگی کنار این چشمه کار کردیم
آن سوی تر نرفتیم، آن را سراب خواندیم
اشعار شاعران را با اضطراب و تشویش
در زیر دوش حمام یا مستراب خواندیم
از بخت تیره ی ما رنگ سیاه ماتم
مرسوم گشت و ما نیز آن را حجاب خواندیم
شیخان بی سواد مغرور مدعی را
یار امام و رکن این انقلاب خواندیم
خدمتگزار خود را خواندیم انحرافی
آن شیخ فتنه گر را عالیجناب خواندیم
می آید آن یگانه دنیا شود بهاران
این وعده ی خدا را ما در کتاب خواندیم
وقتی در سال هزار و سیصد و شصت و اندی در میان خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشوده باشی که همهشان کارمندانی اتوکشیده، سر به زیر و مبادی آداب باشند و بین این همه فامیل و آشنا، یک نفر بازاری و اهل «بیزینس» هم یافت نشود، وقتی میخواهی چند میلیون برای کاری سرمایهگذاری کنی و بروی کف بازار با تیزترین و ناتوترین اصناف طرف حساب شوی، وقتی میخواهی کاری نو شروع کنی که سابقه چندان زیاد و تجربه خیلی موفقی هم نداشته، نیاز به شریکی اهل «بازار» داری که حسابی از چم و خم بازار و مطلع باشند و مزه دهان کاسب جماعت دستش باشد.
وقتی از اولویت اول تا دهم رفقا که دستی در کاسبی دارند کسی حاضر نمیشود ریسک این کار را بپذیرد و در جواب پیشنهاد شراکت و درگیری فعالانه با کار، تنها قول کمک و همکاری میدهد. و در این میانه ناگهان پستت میخورد به رفیقی نه چندان نزدیک، از طایفهی رندان، که در حوزهی مورد بحث از تجارب ذیقیمتی برخوردار است و همه جوره حاضر به شراکت و همکاریست، و میبینی که چقدر مسئولانه و آیندهنگرانه از همان «ب»ی بسمالله در تدارک طرحریزی و نقشهکشی برای اینست که چطور به کارکنان و همکاران و مشتری و طرف معامله و خلاصه هرکسی که کارمان بهش افتاد -به قول خودش- رکب بزند(کلاهبرداری نه، رکب، از همان نوعی که در بازار معمول است)، و البته این را هم میدانی که اگر بتوانی با اتخاذ چند پولتیک ساده «خودت» را از گزند احتمالیاش حفظ کنی، همکاری با این آدم کلی به تو کمک میکند، و میتوانی با طیب خاطر و خیال راحت یک وام هم بگیری و دو سه برابر سرمایه فعلی را به پای کار بریزی، و در خیالت آیندهای را تصور کنی که در مقابل فلاش دوربینها سرت را بالا میگیری و خود را سرباز ولایت در جبهه نبرد اقتصادی معرفی میکنی و... ولی در همین حین به خود میآیی، کلهات را محکم تکان میدهی و به خود نهیب میزنی «هی پسر! کجا داری میری؟ پس چی شد اون همه...»
و سرانجام میروی تا One Man Company خودت را با اتکای به نفس و البته تکیه بر قول همکاری کژدار و مریز عدهای از رفقا که یا شغل و پیشهی خود را دارند یا خودشان درگیر شروع کسب و کاری هستند، کلنگ بزنی. در چنین حالتی میتوانی قبول کنی که یک اصولگرا، یک آرمانگرا، یک دیوانهای. و البته باید روزی هزار بار دست به دعا بلند کنی که جور زمانه اصولگراییت را به سرنوشت بعضی اصولگراییها مختوم نکند.
شعر مربوطه از سعدی:
و جملاتی گهربار از مردی که به خاطر ایمان به اصولش، مجبور شد هشت سال «برخلاف جریان آب» شنا کند، و در این مدت روزی چند نوبت «ترور» شد.
«رمز فلاح و رستگاری این است که انسان اولا بر معیارهای الهی و ارزشهای الهی محکم بایستد و در ثانی همه کارهایش را برای خدا انجام دهد. این رمز پیروزی است. حتی اگر در همهٔ عالم یک نفر این جوری عمل کند پیروزی حتما با اوست. [...] توکلتان بر خدا باشد روی اصول بایستیم هر اتفاقی بخواهد بیفتد، هر گشایشی، هر پیروزیای، هر رفع مشکلی؛ حتی مسائل اقتصادی را ما بخواهیم حل کنیم باید روی اصول بایستیم. کسی برای خدا روی اصول محکم بایستد در خط ولایت محکم حرکت بکند این پیروز قطعی است.»
بعدنوشت: سرانجام کم میآوری و با رندی دیگر همپیمان میشوی... خدا آخر و عاقبتت را به خیر کناد!
بازی با آمار اصلا کار سختی نیست. نیازی نیست برای این که طرف مقابلت رو تخریب کنی، در آمار دست ببری! کافیه یه سری آمار و ارقام تخصصی که فقط برای متخصصین قابل فهم و مقایسه هستن رو برای مردم عادی منتشر کنی. عوامفریبی با استفاده از آمار! این طوری در عین حال که -ظاهرا- دروغ نگفتی، همهی حقیقت رو هم نگفتی.
برای تشخیص رشد یا کاهش آماری، همیشه ارائه یک رقم نهایی کفایت نمیکنه. بلکه گاهی باید صدها پارامتر همزمان در نظر گرفته بشن.
یکی از ادعاهای همیشگی جناب روحانی اینه که درآمد دولتهای نهم و دهم از همهی دولتها بیشتر بوده، و به همراهی هاشمی رفسنجانی سعی در ایجاد یک موج رسانهای روی این موضوع دارن. اینجا با کمی دقت متوجه میشیم که این ادعا چیزی بیشتر از یک عوامفریبی نیست. فقط چند تا ضرب و تقسیم ساده روی آمارهای رسمی و تایید شده داریم:
با این حساب میبینیم بر خلاف ادعاهای حسن روحانی، دولت مهر کمترین درآمد نفتی رو داشته. (و این دولتهای قبلی هستن که باید در مقابل این سوال پاسخگو باشند که چرا دولت مهر با داشتن کمترین درآمد نفتی، باز هم از نظر گسترش و رشد زیرساختهای عمرانی و صنعتی، از سد و بنادر گرفته تا کارخانجات و مسکن، گاهی با تمام دولتهای قبلی برابری میکنه؟)
+ کوچکزاده: خزانه خالی یعنی چه؟ (با آمار مستند)در مصاحبه تلویزیونی روحانی که قرار بود به گزارش عملکرد 100 روزه اختصاص داشته باشد، نکاتی توجهم را جلب کرد که بد ندیدم به اشتراک بگذارم.
روحانی با طمانینه خاصی حرف میزند، حالتی «قانع کننده» و «مجاب کننده»، و «همراهکننده» در شخصیت و نگاه و تن صدا و تکتک حرکات دارد. این مهارت شخصیتی در کنار بهکارگیری جملاتی حساب شده که کمتر کسی میتواند اشکالی بر شفافیت یا منطقی بودن آن وارد کند، به روحانی کمک میکند افکار عمومی را به نفع خود کنترل کند. مسلما صحبت از هوش عاطفی (EQ) نیست، که احمدینژاد از این موهبت و ملزومات آن که شامل صداقت، همدلی، و خیرخواهیست، کمبهره نبود. این حالت حسن روحانی، ایضا با «والایی شخصیت» هم ارتباط چندانی ندارد، چرا که شخصا معتقدم از این حیث روحانی در بین سایر کاندیداها موقعیت چندانی نداشت، حتی سعید جلیلی هم با آن شخصیت پختهی خود، به هیچ وجه قابل مقایسه با شخصیت والایی چون احمدینژاد نبود. اما چیزی که در روحانی وجود دارد نوعی مهارت تاثیرگذاری است که البته تا حدی هم نشات گرفته از سابقهی طولانی سخنوری اوست. میتوان این طور گفت که روحانی رفتار و بیانی «راستنما» دارد، که به بهترین نحو در این جمله از اون تجلی مییابد:«نمیتوانم حقایق را به مردم نگویم». این ویژگی به او این توانایی را میدهد که در کمال خونسردی هر ادعایی -حتی سست و غیرقابل اعتنا- را بر زبان بیاورد.
اما با وجود تمام این مهارتها، اگر مجری اراده کند میتواند به راحتی طرف مقابلش را در وضعیتی قرار دهد که چنین مهارت و تسلطی هم کمک چندانی به او نکند، وضعیتی که تنها یک چیز به دادش میرسد: صداقت.
از این لحاظ صدا و سیما واقعا نامناسبترین گزینهها را برای مجریگری این برنامه انتخاب کرد. که البته با توجه به کلیپ -انتخاباتی!- که پیش از شروع صحبتها پخش شد میتوان نتبجه گرفت تلویزیون قصد دارد برای رئیسجمهور سنگ تمام بگذارد، هر بینندهی غیرمطلعی گمان خواهد برد که صدا و سیمای ایران یک تلویزیون دولتیست! فضای حاکم بر گفتگو هیچ تعجبی نداشت، اگر میدانستیم یکی از مجریها هنوز جوهر امضای حکمش در دولت روحانی خشک نشده بود. گویا شرط ادب و مروت نبود که رئیس خود را به سینجیم بکشاند.
از این که بگذریم، شهیدیفرد هم انصافا برای روحانی کم نگذاشت. گذشته از عدول از وظیفه و نقش واقعیاش در چنین برنامهای، این مجری در طول این «تاکشو» بارها در طفره رفتن از موضوع برنامه و پرداختن به نقد -همان سیاهنمایی- دولت سابق با روحانی با تدبیر ما همراه شد. او نظرات تند و یکطرفهی «شخصی» خودش را در بررسی فضای فرهنگی کشور چنان دخالت داد که به هیچ وجه زیبندهی شخصیتی که از یک مجری انتظار میرود نبود. جایی از برنامه چنان تحت تاثیر مهارت سخنوری رئیس دولت قرار گرفته بود که نتوانست ذوقزدگیاش را از این موضوع پنهان کند و با آب و تاب زیادی روحانی را از این بابت ستود.
از باب مقایسه با احمدینژاد، شاید در این مورد بتوان این اشکال را بر احمدینژاد و تیمش وارد دانست که خود انتقادی را جایز نمیدانستند، و شاید نمیخواستند بر آتش پروپاگاندای بیرحمانه در جهت تخریب خود -که از جانب دوستان رئیس جمهور فعلی هدایت میشد- بِدَمند. که البته این یک اشتباه بزرگ بود، چنان که رهبر انقلاب در دیدار هیئت دولت گفته بودند:
نقاط قوّت را براى مردم بیان کنید، نقاط ضعف خودتان را هم بیان کنید؛ این مهم است، این تأثیر میگذارد. امروز مثلاً در بین گزارشهاى دوستان، من مواردى را دیدم که به نقطهى ضعف اشاره کردند؛ منتها با این بیان که «این کارها باید انجام بگیرد». این «باید» نشان دهندهى نیاز به کارى است که باید بشود و نشده. این را صریح بگوئید. بگوئید این کار را باید میکردیم، تا حالا نتوانستیم بکنیم. کسى بر اساس نتوانستن، کسى را مؤاخذه نخواهد کرد. میگوید خب، در قبال این ده تا کارى که انجام گرفته، این دو تا، سه تا، پنج تا کار هم انجام نگرفته؛ بنا داریم اینها را هم انجام بدهیم. این را بیان کنید، این را صریحاً بگوئید؛ اشکالى ندارد. ترس از این نداشته باشید که فلان منتقدى که احیاناً ممکن است مغرض هم باشد، حرفش با حرف شما تطبیق کند؛ خب بکند، چه اشکالى دارد؟ بگوئید بله، این انتقادى که به ما میکنند، وارد است. این را مطرح کنید، منتها بگوئید ما تصمیم داریم این را برطرف کنیم. بگوئید این کارها را کردهایم، این کارها را هم خواهیم کرد. این توصیهى من است. (دیدار با دولت 1390/06/06)برگردیم به گفتگوی تلویزیونی. روحانی به طرز عجیبی که نمیدانستی به شوخی بگیری یا جدی، با فضاسازی و لحن خاصی گفت احساس میکند از وقتی که آمده فضای آرامش و امید در کشور حاکم شده، و جالبتر این که در این مورد از مجریها هم تایید میخواست که: شما هم متوجه این موضوع شدید؟ روحانی که قبلا ادعا میکرد نه ید بیضا دارد و نه عصای موسی، بس که طی این مدت تعریف شنیده بود لابد احساس کرده دم مسیحا دارد که این طور احساس تاثیرگذاری بر جو کشور کرده... حتی موفقیت نسبی در توافق با غرب را تماما مصادره کرد، موفقیتی که لابد با دستاوردهای هستهای و نظامی ما طی سالهایی که دولت قبلی سر کار بود و البته شرایط کنونی سوریه کمترین ارتباطی نداشته، بلکه به مدد کاریزما و قدرت تاثیرگذاری شخصیتی، و یا به کمک ریش پروفسوری و نیتیو اکسنت حرف زدن برخی به دست آمده... خواندن نظرات لیدر جریان انحرافی، جناب مهندس مشایی «دامّتانحِرافُهالجَمیل» در مورد مذاکرات هستهای، ذهنها را در مورد سوالات زیادی در این باب روشن میکند.
ریشه تمام ضعفهای کشور و مشکلات مردم، باندیه به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی.
با این گزاره خیلی هم موافق نیستم. اما بررسی چند انتخابات اخیر ما رو به نتایج جالبی میرسونه: سال 76 مردم برای خروج از فضای بسته و جو خفقان شکل گرفته در زمان محافظهکاران تحت زعامت اکبر هاشمی، به مردی رای دادند که نوید آسمانی آبی و هوایی آزاد میداد. اگر قبول نکنیم احمدی نژاد 84 محصول اعتراض مردم بود به اشرافیت و بی توجهی به محرومین، که به زعم حقیر از رهاوردهای دوران سازندگی بود، کسی نمیتونه انکار کند که احمدینژاد ورژن 2009 محصول تحریک احساسات مردم و ایجاد علامتهای سوال بزرگ در ذهن تودهها درباره این باند مخوف و مرموز بود.
این واقعیت که نسخهی بهبودیافته و نهایی احمدینژاد، مردی به نام جلیلی با (+تقریبا) همان آرمانها، ولی با تکمیل بعضی نواقص اساسی موجود در نسخه قبلی خودش، در معرض انتخاب همان مردم قرار گرفت و بازخوردی به مراتب کمتر دریافت کرد، مهر تاییدیه بر درستی همین نظریه، یعنی آنتیهاشمی بودن انتخابات 88. به این معنی که صرف این که احمدینژاد آنتیتز هاشمی بود به مراتب برای مردم مهمتر از چیستی تز احمدی نژاد بود.
و نکته تامل برانگیز داستان اینه: امروز دست روزگار و البته کارگردانی خوب صحنه، همان مردم رو در بازیای قرار داد که نتیجهاش برگزیدن مردیست که به گفته خودش حاضر بوده تمام زمان فیلم انتخاباتیش رو به سخنرانی هاشمی اختصاص بده. و این یعنی خیلی از ما و حتی نخبگان ما در تلقی از خود دچار اشتباه بزرگی شدیم. ملت ما هنوز راه زیادی در پیش داره.
و من، امروز، در این لحظهی "تاریخی"، آغاز سال یکهزار و سیصد و شصت و هشت را اعلام نموده و به همه ایرانیان شادباش عرض میکنم! (دقیقا با همون لحن و همون سبک ترسوندن مردم از کلیتی به نام احمدینژاد)
پ ن: اون روزی که من رئیس جمهور بشم، لایحهای ارائه خواهم کرد که به موجب آن حداقل سن رای به 22 سال افزایش پیدا خواهد کرد.
پ ن2: داداش میگه اگر چه با ولایتی بودم، اما بازم خدا رو شکر، دوران مدیرانی مثل رئیس ریشو و چفیه به دوش ولی ناکارآمد دانشگاه ما به سر رسید. میگم آره خوشحال باش، به زودی یک انتلکتوئل ترگلمرگل ششتیغهی پرافاده و عقدهای رو به عنوان روشنفکر بهتون قالب میکنن که در ناکارآمدی و تحجر نسبت به عقاید خودش با اون دکتر ریشو فرق بخصوصی نداره، اون وقت میبینمت.
چند ماه بعد: دیدگاهم درباره جلیلی کمی عوض شده.
در پیشگاه خدای اینان دست دادن با پیرزنی 85 ساله گناهیه بس نابخشودنی که سقف آسمون رو به زمین میاره و ریشهی عفت و عصمت رو از جهان برمیداره. آدمایی که دینداری رو در مقابل انسانیت قرار میدن!
اینا همونایی هستن که بخشنامهها زدن درباره لزوم استفاده از پیراهن قهوهای آستین بلند...
اینا همون کوته فکرایی هستن که پوشیدن شلوار جین و تیشرت رو برای نسل ایکس تبدیل به رویایی دست نیافتنی کردن.
اینها همونایی هستن که متعصبانه عکس روی جلد مجله سوره که پیامی جز نفوذ پیام انقلاب ایران در اروپا نداره رو "تهاجم فرهنگی" قلمداد میکنن و وزیر ارشادشون شخصا مرتضی آوینی رو به خاطر این عکس توبیخ میکنه! برای موهای بلند و عینک دودی.
اینها همونهایی هستن که سی سال با دگم بازیهاشون خیلیها رو از خیلی اعتقاداتشون بیزار کردن.
بله، اینها کسانی که در یک دنیای دوقطبی رنگ قرمز شورویها رو صرفا برای اعلام ضدیت با امپریالیسم انتخاب کردن رو کمونیست و زندیق و طبعا نجس میدونن!
بعدنویس: الان حس میکنم دارم با اونهایی که سال 76 آقای شکلاتی رو روی کار آوردن همذات پنداری میکنم... گاهی آدما برای تغییر وضع موجود خیلی خوشبینانه به هر چهرهی تازهای اعتماد میکنن. راستی اگر اشتباه نکنم اون وزیر ارشاد همین آقا بوده...