نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد جامعه» ثبت شده است

قلاب

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۳۱ ب.ظ
مثل ماهی های گرسنه 
چشم به بالا دوخته ایم 
به کرمهایی آویزان
.
.
.
از قلاب جرثقیل!


(از وبلاگ آقای حسن آذری)

---

با کلیت اعدام هیچ مشکلی ندارم... حتی اگر در مورد خودم باشه ( ...اسمایل تردید )

اما اون دو تا جوون جاهل اعدام نمی شدن، اگر به همت مردم این قدر ماجرا رسانه ای نمیشد. مردمی چشم دوخته به بالا...

یاد مبارزات گلادیاتورها می افتم تو اون فیلمه و دست و هورای مردم و لحظه شماری و ذوق مرگ شدن اونها برای ضربه ی نهایی. مردمی چشم دوخته به پایین...

  • مرتضی

ما دنبال چی افتادیم

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۹ ق.ظ
یکی از دوستانش می‌گفت بهش گفتم مصطفی بچه ها همه رفتن دنبال دکترا ... تو هنوز نمی‌خوای ادامه تحصیل بدی؟ گفته بود باور کن با همین لیسانس هم کلی کار هست که روی زمین مونده و می‌تونیم انجام بدیم!
اون وقت ما دنبال چی ایم... فکر کنم از احمدی همین برای ما بس باشه.



تازگی با مرحوم مجتبی کاشانی آشنا شدم. شعرهاش مضامین جالبی داره.
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قیل و قال ماست 
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما کمال ماست
  • مرتضی

کدام کتاب، کدام زندگی!

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۴۲ ب.ظ
وقتی سرانه مطالعه 20 دقیقه است... وقتی بیشتر همین بیست دقیقه را مجله زرد، روزنامه ورزشی، فال هندی و چینی، ستون حوادث و در بهترین حالت، رمان‌های سطحی تشکیل میده. وقتی کتابی که باید ما رو بیدار کنه فقط شب‌ها جای قرص خواب آور بالا می‌اندازیم. وقتی برای شناخت خود به جای روانشناسی و حکمت و فلسفه، کتاب "طالع‌بینی" می‌خونیم. وقتی به جای تصمیم گیری و برنامه‌ریزی برای زندگی، فال می گیریم...
  • مرتضی

کتاب‌ها زندگی می‌کنند...

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۱۲ ق.ظ
بعضی‌ها تو زندگی زیاد کتاب می‌خونن
بعضی‌ها با کتاب زندگی می‌کنن
بعضی‌ها زندگی بعضی‌‌ها رو کتاب می‌کنن
بعضی‌ها کتاب بعضی‌ها رو زندگی می‌کنن
بعضی‌ها کتاب را وارد زندگی‌ها میکنن
بعضی‌ها می‌میرن ولی با کتابهاشون به "زنده‌گی" ها زندگی میدن
بعضی‌ها کتاباشونو میدن تا بتونن کمی زندگی کنن
... و این وسط بعضی‌ها هنوز دارند تو کتاب زندگی می‌کنند...
  • مرتضی

ای ایران ای...

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۴۵ ب.ظ
برام می‌گفت یک آشنایی دارن که چند وقته فرانسه زندگی می‌کنه. از قول اون تعریف می‌کرد که یه روز صبح رادیو اعلام می‌کنه به خاطر کاهش تولید و کمبود تخم مرغ، قراره قیمت تخم مرغ دو سه روز آینده افزایش پیدا کنه. ایشون هم میره بازار و یه کارتن تخم مرغ میخره. به خونه که می‌رسه داخل راهرو می‌خواسته در خونه‌اش رو باز کنه که با پیرزن همسایه روبرو می‌شه که دو شونه تخم مرغ تو چرخ دستی داشته و درحال بیرون رفتن از خونه بوده. پیرزن با دیدن آقای ایرانی لبخندی می‌زنه و می‌گه: سلام، حالا که تخم مرغ‌های اضافی‌تون رو به فروشگاه می‌برین میشه ازتون خواهش کنم این تخم مرغ‌ها رو هم پس بدین؟
اینجا ایران- تحریم‌ها شدت گرفته و بالطبع قیمت اکثر اجناس -حتی کالاهایی که هیچ ارتباط غیر مستقیمی هم به دلار ندارن!!- بالا رفته. خیلی از وارد کننده‌ها هم به امید بالارفتن بیشتر قیمت‌ها اجناس رو تو انبارها نگه می‌دارن و وارد بازار نمی‌کنن. اما این فقط بنکدار‌ها و تاجرهای عمده نیستن که انبارهاشون رو سه قفله کردن. الان دیگه هر کدون از ما برای خودمون شدیم یه جوجه محتکر...
کجا داریم میریم؟ حواسمون کجاست؟! اینجا ایرانه! ایران خودمون! بابا اگر مسلمان نیستید لااقل وطن پرست باشید... انسان باشید... به قول گوگل "پلید نباشیم!"
  • مرتضی