نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۸ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

فقر واقعی اینجاست...

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ
روزنامه‌های زنجیره‌ای و مطبوعات طیفی سیاسی وابسته به قدرت

روزنامه‌هایی از جنس «هیچ»

...هر روز صبح که به سرتیتر آنها نگاه می کنم همه یکی است فقط در بعضی ها واژه‌ای پس و پیش شده است ،با خود می‌گویم شاید راز آن در سرمقاله یا نوشته هائی مخفی شده در متن آن باشد با دقت آنها را موشکافی می کنم فقط بازی با واژه ها و دیگر هیچ ...

شاید جرأت نوشتن را ندارند و یا شاید موضوع همیشگی سانسور یا .... پس اهل قلم چه کنند ؟ روزنامه های حزبی مخصوص به یک طیف خاص آنچنان محیط مسمومی را به وجود آورده که به قول دکتر شریعتی فقر یعنی همین یعنی تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنام های برگشتی را خرد می کند . و ما امروز فقیر ترینیم . روزنامه ها را رایگان بر روی ورودی های ادارات دولتی می گذارند اما باز هم کسی به آنها نگاهی نمی‌اندازد روزنامه هائی از جنس هیچ از جنس فقر و اینک دکتر شریعتی عزیز! این فقر مال مردم نیست، مال روزنامه هائی هستند که حزبی نوشته می شوند و آنقدر خط قرمز دارند که متن 3صفحه ای تحلیل‌گری را به چند پاراگراف بی معنی تبدیل می کنند آری فقر ،همه جا سر می کشد ...

*این مطلب را در گوشه‌ای از یک وبلاگ متروکه یافتم خوشم آمد.

  • مرتضی

بهار یعنی اعتدال، یعنی تسامح

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ
مدعیان اسلام راستین، که همه را در کج راهه می‌بینند و خود را در صراط مستقیم، از همان هشت سال پیش تلاش کردند تا احمدی‌نژاد را مجبور کنند در مسیر منحط خودشان حرکت کند. اما احمدی‌نژاد با آن‌ها فرق داشت! پس کاری کردند که نتواند آن طور که می‌خواهد تسامح را در عین حفظ «اصول» به جامعه برگرداند. نتیجه آن شد که فرصت‌طلبان در غیاب نماینده‌ی دولت مهر، با شعار اعتدال -همان اعتدالی که خوداصول‌پنداران ناکامش گذاشتند- طیف خودخواه و بی‌منطق اصولگرا را پشت سر گذاشتند. دولت بهار در مطلبی به قلم محمد حسین جوادی، با عنوان «آن مرد که احترام میگذاشت رفته است»، به یکی از مصادیق تساهل و تسامح در دولت احمدی‌نژاد پرداخته:

هفته پیش خبر درگذشت ناصر میناچی از مبارزین پیش از انقلاب که در دسته بندی های سیاسی در طیف ملی - مذهبی جای میگرفت ، در رسانه ها منتشر شد . فوت او ، مانند فوت سایر شخصیت های سیاسی ، حاشیه هایی را به همراه داشت . حاشیه هایی که گاه در مراسم تدفین و گاه در مراسم ترحیم رخ می دهد . مانند حضور چهره هایی که مدت هاست جلوی دوربین ها حاضر نشده اند . و یا حضور شخصیت هایی با فار های سیاسی متفاوت در کنار یکدیگر برای عرض تسلیت به بازماندگان . اما در مورد مرحوم میناچی ، ماجرا چیز دیگری بود .
آن مرحوم سال 83 ، طی نامه ای به شهردار وقت تهران یعنی دکتر احمدی نژاد ، خواست موافقت کند پیکرش پس از مرگ در حیاط حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود و دکتر احمدی نژاد نیز در پاسخ نوشت: « با آرزوی عاقبت به خیری برای همه این موضوع بلامانع است.» بر همین اساس وصیت جدید خود را تنظیم کرد .
مرحوم میناچی از موسسین اصلی حسینیه ارشاد بود و من باب همین علاقه ، وصیت کرد که پیکرش در حسینیه ارشاد دفن شود .
اما به دلیل مخالفت شهرداری منطقه 3 و همچنین پاره ای از مسائل ، پیکر وی به قم منتقل شد و در آنجا دفن گردید !
با مقایسه ای میان سیره رفتاری امام راحل ، مقام معظم رهبری و دکتر احمدی نژاد ، به تفاوت های اساسی میان شیوه این افراد با مدعیان اصولگرایی و ولایتمداری پی می بریم .
شیوه برخورد امام راحل با مرحوم آیت الله شریعتمداری ، همچنین پیام تسلیت رهبری ، در پی فوت مرحوم آیت الله منتظری و سفارش ایشان مبنی بر دفن مرحوم منتظری در حرم حضرت معصومه س گویای همین مدعاست .
این که دکتر احمدی نژاد با همسر دکتر فاطمی دیدار می کند ، یا وقتی در پی در گذشت پدر زهرا رهنورد به بازدید همکار قدیمی خود ، دکتر نقره کار می رود و یا در قامت شهردار تهران ، احترام مردی چون میناچی را در خور شان او حفظ می کند، ابدا و اصلا به معنای تایید تفکرات این افراد یا قرابت سیاسی دکتر احمدی نژاد با افراد نامبرده نیست. بلکه صرفا احترامی است به بزرگان این مرز و بوم که با هر اندیشه و تفکر سیاسی ، به هرحال خدماتی را ارائه داشته اند .
بر خلاف این شیوه ، ما شیوه برخورد اصولگرایان و مدعیان ولایتمداری را می بینیم ، که وقتی فرد یا گروهی ، کوچکترین زاویه و اختلافی با تفکرات آن ها داشته باشد ، نه تنها انواع و اقسام برچسب ها اعم از منحرف و جاسوس و ... به او می زنند ، بلکه حتی بعد از مرگ هم وی را رها نمی کنند !
  • مرتضی

چارشنبه سوری

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۲۵ ق.ظ

بهار، پرنده ای بر شاخسار پر شکوفه درختانروزهای آخر ساله. همیشه این روزها آدم به این فکر می‌کنه که طی این یک سال چه کارهایی کرده و چقدر از این فرصتی که بهش داده شده استفاده کرده. هر آدمی برای خودش یک دولت کوچیکه که در پایان سال باید در مورد عملکرد یکساله‌ش به خودش توضیح بده. و سال نو نزدیکه. نمیتونم بگم نوروز با بقیه روزهام هیچ فرقی نداره. یه چیزی در فضای این روزها هست که نمیشه فقط به نوستالژی دوران کودکی و سمنو و عیدی و این بحث‌ها ربطش داد. واقعا حس می‌کنم غیر از تغییرات ظاهری فصلی، یک سری تغییرات اساسی در زمان و مکان و انسان و روح جهان -این فکر کنم از کلمات عمو پائولو بود- شکل میگیره. فکر کنم دو سال پیش بود غلامرضا اعوانی موقع تحویل سال مهمان یکی از شبکه‌ها بود صحبت‌های جالبی داشت در مورد نوروز و تغییر و زمان. خوبه در مورد هر چیزی تفلسف کنیم، گاهی منجر به تاثیرات عمیقی روی آدم میشه. تفلسف هم کلمه قشنگیه...

قراره بریم مسافرت -مرفه بی درد!- ولی حس مسافرت نیست. مسافرت با بعضی‌ها زیاد خوش نمی‌گذره. مخصوصا وقتی حسش نباشه. حالا درسته بهاره... از ششم تا یه هفته پست دارم. ترجیح میدادم این چند روز رو هم به جای مسافرت، داوطلبانه می‌رفتم کلا کنتراتی نوروز رو وامی‌ایستادم... حداقل فرصتی بود برای انجام یک کار مورد علاقه. تو دو هفته راحت میشه یه رمان خوب خوند. نسبت به مسافرت اجباری حس بهتری داره. مخصوصا تو فضای سرسبز (هر چند محصور!) اونجا

سال نو رو پیشاپیش تبریک میگم و آرزوی بهترین‌ها را دارم. حال و هوای بهاره دیگه. آدم دلش می‌خواد عکس گل و بلبل بذاره و شعر بخونه. این هم چند بیت گزیده از یکی از قصاید سعدی که شخصا خیلی دوست دارم:

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق/ نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او/ غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش/ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب/ سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

آها عنوان مطلب چارشنبه سوری بود. پیشنهاد می‌کنم این کلیپ قدیمی رو ببینید و مقایسه کنید با شکلی که چهارشنبه سوری این روزها به خودش گرفته. اینم یه نوع دگردیسی آداب و رسومه.

  • ۲ نظر
  • ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۴:۲۵
  • مرتضی

عرش الهی را لرزاندی مرد!

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۲۱ ب.ظ

در پیشگاه خدای اینان دست دادن با پیرزنی 85 ساله گناهیه بس نابخشودنی که سقف آسمون رو به زمین میاره و ریشه‌ی عفت و عصمت رو از جهان برمی‌داره. آدمایی که دین‌داری رو در مقابل انسانیت قرار میدن!
اینا همونایی هستن که بخشنامه‌ها زدن درباره لزوم استفاده از پیراهن قهوه‌ای آستین بلند...
اینا همون کوته فکرایی هستن که پوشیدن شلوار جین و تی‌شرت رو برای نسل ایکس تبدیل به رویایی دست نیافتنی کردن.
مبارز بوسنیایی، بالکان، آوینی، جلد مجله سوره، تهاجم فرهنگی، تجاوز صرب‌هااین‌ها همونایی هستن که متعصبانه عکس روی جلد مجله‌ سوره که پیامی جز نفوذ پیام انقلاب ایران در اروپا نداره رو "تهاجم فرهنگی" قلمداد می‌کنن و وزیر ارشاد‌شون شخصا مرتضی آوینی رو به خاطر این عکس توبیخ می‌کنه! برای موهای بلند و عینک دودی.
این‌ها همون‌هایی هستن که سی سال با دگم بازی‌هاشون خیلی‌ها رو از خیلی اعتقاداتشون بیزار کردن.
بله، اینها کسانی که در یک دنیای دوقطبی رنگ قرمز شوروی‌ها رو صرفا برای اعلام ضدیت با امپریالیسم انتخاب کردن رو کمونیست و زندیق و طبعا نجس میدونن!

 

بعدنویس: الان حس می‌کنم دارم با اون‌هایی که سال 76 آقای شکلاتی رو روی کار آوردن هم‌ذات پنداری می‌کنم... گاهی آدما برای تغییر وضع موجود خیلی خوشبینانه به هر چهره‌ی تازه‌ای اعتماد میکنن. راستی اگر اشتباه نکنم اون وزیر ارشاد همین آقا بوده...

  • ۰ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۲۱
  • مرتضی

قلاب

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۳۱ ب.ظ
مثل ماهی های گرسنه 
چشم به بالا دوخته ایم 
به کرمهایی آویزان
.
.
.
از قلاب جرثقیل!


(از وبلاگ آقای حسن آذری)

---

با کلیت اعدام هیچ مشکلی ندارم... حتی اگر در مورد خودم باشه ( ...اسمایل تردید )

اما اون دو تا جوون جاهل اعدام نمی شدن، اگر به همت مردم این قدر ماجرا رسانه ای نمیشد. مردمی چشم دوخته به بالا...

یاد مبارزات گلادیاتورها می افتم تو اون فیلمه و دست و هورای مردم و لحظه شماری و ذوق مرگ شدن اونها برای ضربه ی نهایی. مردمی چشم دوخته به پایین...

  • مرتضی

ما دنبال چی افتادیم

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۹ ق.ظ
یکی از دوستانش می‌گفت بهش گفتم مصطفی بچه ها همه رفتن دنبال دکترا ... تو هنوز نمی‌خوای ادامه تحصیل بدی؟ گفته بود باور کن با همین لیسانس هم کلی کار هست که روی زمین مونده و می‌تونیم انجام بدیم!
اون وقت ما دنبال چی ایم... فکر کنم از احمدی همین برای ما بس باشه.



تازگی با مرحوم مجتبی کاشانی آشنا شدم. شعرهاش مضامین جالبی داره.
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قیل و قال ماست 
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما کمال ماست
  • مرتضی

کدام کتاب، کدام زندگی!

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۴۲ ب.ظ
وقتی سرانه مطالعه 20 دقیقه است... وقتی بیشتر همین بیست دقیقه را مجله زرد، روزنامه ورزشی، فال هندی و چینی، ستون حوادث و در بهترین حالت، رمان‌های سطحی تشکیل میده. وقتی کتابی که باید ما رو بیدار کنه فقط شب‌ها جای قرص خواب آور بالا می‌اندازیم. وقتی برای شناخت خود به جای روانشناسی و حکمت و فلسفه، کتاب "طالع‌بینی" می‌خونیم. وقتی به جای تصمیم گیری و برنامه‌ریزی برای زندگی، فال می گیریم...
  • مرتضی

ای ایران ای...

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۴۵ ب.ظ
برام می‌گفت یک آشنایی دارن که چند وقته فرانسه زندگی می‌کنه. از قول اون تعریف می‌کرد که یه روز صبح رادیو اعلام می‌کنه به خاطر کاهش تولید و کمبود تخم مرغ، قراره قیمت تخم مرغ دو سه روز آینده افزایش پیدا کنه. ایشون هم میره بازار و یه کارتن تخم مرغ میخره. به خونه که می‌رسه داخل راهرو می‌خواسته در خونه‌اش رو باز کنه که با پیرزن همسایه روبرو می‌شه که دو شونه تخم مرغ تو چرخ دستی داشته و درحال بیرون رفتن از خونه بوده. پیرزن با دیدن آقای ایرانی لبخندی می‌زنه و می‌گه: سلام، حالا که تخم مرغ‌های اضافی‌تون رو به فروشگاه می‌برین میشه ازتون خواهش کنم این تخم مرغ‌ها رو هم پس بدین؟
اینجا ایران- تحریم‌ها شدت گرفته و بالطبع قیمت اکثر اجناس -حتی کالاهایی که هیچ ارتباط غیر مستقیمی هم به دلار ندارن!!- بالا رفته. خیلی از وارد کننده‌ها هم به امید بالارفتن بیشتر قیمت‌ها اجناس رو تو انبارها نگه می‌دارن و وارد بازار نمی‌کنن. اما این فقط بنکدار‌ها و تاجرهای عمده نیستن که انبارهاشون رو سه قفله کردن. الان دیگه هر کدون از ما برای خودمون شدیم یه جوجه محتکر...
کجا داریم میریم؟ حواسمون کجاست؟! اینجا ایرانه! ایران خودمون! بابا اگر مسلمان نیستید لااقل وطن پرست باشید... انسان باشید... به قول گوگل "پلید نباشیم!"
  • مرتضی