نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باند قدرت» ثبت شده است

فقر واقعی اینجاست...

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ
روزنامه‌های زنجیره‌ای و مطبوعات طیفی سیاسی وابسته به قدرت

روزنامه‌هایی از جنس «هیچ»

...هر روز صبح که به سرتیتر آنها نگاه می کنم همه یکی است فقط در بعضی ها واژه‌ای پس و پیش شده است ،با خود می‌گویم شاید راز آن در سرمقاله یا نوشته هائی مخفی شده در متن آن باشد با دقت آنها را موشکافی می کنم فقط بازی با واژه ها و دیگر هیچ ...

شاید جرأت نوشتن را ندارند و یا شاید موضوع همیشگی سانسور یا .... پس اهل قلم چه کنند ؟ روزنامه های حزبی مخصوص به یک طیف خاص آنچنان محیط مسمومی را به وجود آورده که به قول دکتر شریعتی فقر یعنی همین یعنی تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنام های برگشتی را خرد می کند . و ما امروز فقیر ترینیم . روزنامه ها را رایگان بر روی ورودی های ادارات دولتی می گذارند اما باز هم کسی به آنها نگاهی نمی‌اندازد روزنامه هائی از جنس هیچ از جنس فقر و اینک دکتر شریعتی عزیز! این فقر مال مردم نیست، مال روزنامه هائی هستند که حزبی نوشته می شوند و آنقدر خط قرمز دارند که متن 3صفحه ای تحلیل‌گری را به چند پاراگراف بی معنی تبدیل می کنند آری فقر ،همه جا سر می کشد ...

*این مطلب را در گوشه‌ای از یک وبلاگ متروکه یافتم خوشم آمد.

  • مرتضی

این پول برای ملت است!

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۲۰ ب.ظ
احمدی‌نژاد عدالت مبارزه با رانت ویژه‌خواری« می‌گویند اگر صد تومان به بنزین اضافه کردید ۵۰ تومان آن را به مردم و ۵۰ تومان را هم به افراد خاص بدهید. ما می‌گوییم اگر صد تومان بنزین را بالا بردیم و ۵۰ تومان به آنها دادیم ۵۰ تومان بقیه را از کجا جبران کنند؟ می‌گویند مردم ۵۰ درصد صرفه‌جویی کنند ، می‌گوییم این نشدنی است . در کدام اقتصاد یک باره ۵۰ درصد صرفه‌جویی شده است؟ ما به آنها پیشنهاد می‌دهیم که اگر صد تومان اضافه شد ۸۰ تومان را به مردم بدهیم آنها بیست درصد را صرفه‌جویی می‌کنند و دیدیم که در مرحله اول صرفه‌جویی کردند. 

شما می‌گویید آن ۵۰ درصد باقیمانده را به چه کسانی بدهیم؟ به عده‌ای خاص ؟ این رانت درست می‌کند . البته من می‌دانم علت چیست . می‌خواهند پول زیادی را در حسابی بگذارند بعد مرتباً سفارش بفرستند که به چه کسانی بدهید . آقای وزیر اگر پول را ندادی صدایت می‌زنیم و پدرت را در می‌آوریم . من می‌فهمم چگونه است . پرونده فردی را زیر بغلشان می‌گذارند پیش مدیر عامل بانک می‌روند که باید ۵۰۰ میلیارد تومان وام بدهی . می‌گویند استحقاقش را ندارد ، بدهکار است ، نمی‌شود . نمی‌شود ؟ پدرت را در می‌آوریم . مدیرعامل بانک را تهدید می‌کنند و به این جلسه و آن جلسه و به این کمیسیون و آن کمیته می‌کشانند و می‌خواهند یک پول بی‌صاحبی را از جیب ملت در بیاوریم و در حسابی بگذاریم ، فردا هر روز تهدید کنند و سفارش بفرستند که ده میلیارد به این بدهید و دو میلیارد به این و هشت میلیارد به این بدهید .

پاسخ ما این است که این پول برای ملت است . ما از جیب ملت می‌گیریم که عادلانه توزیع بکنیم! قرار بر این بود که آن شخصی که بیشتر مصرف می‌کند بیشتر بپردازد تا توده‌های مردم که متعادل مصرف می‌کنند از دولت یارانه بگیرند.»
  • مرتضی

نبرد خرمگس و ساس

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ق.ظ
به من چه سرقت و قاضی توی خواب
به من چه بذل یارانه به احزاب
تو دست دزد و یاغی پول ملت -
به من چه روز روشن زیر آفتاب
به من چه... به من چه... به من چه...

ستیز سبابه و شسته
مصاف شغال و روباهه
پیکار شمشیره و دسته‌ش
نبرد خرمگس و ساسه 

پ‌ن: فردا، تیتر یک صلح نیوز: اقتفای سازماندهی شده‌ی وبلاگهای انحرافی از دکتر عبدالرضا داوری در تشبث به خوانندگان منحط و مبتذل  برای جلب مردم به جریان انحرافی
اگر چه الان دیگر همگان امیرطاهر ح خ -عنصر انحرافی و ثناگوی دیروز مشایی، و عمار دوآتشه و بصیرت افشان امروز- را شناخته و از قصد و غرض و مرضش آگاهند، اما با این حال بد نیست به این نکته اشاره کنم که عمارهای بصیری هم بوده‌اند که اشعاری را به عنوان «نوحه» برای امت حزب‌الله و مسلمین عزادار خوانده‌اند که قبلا خانم «دده بالا» در ترانه‌هایش استفاده کرده بود. اتفاقا شاعر هم همان شاعر بوده(+دقیقا همان شعر!). و اتفاقا کسی هم متعرض آن‌ها نشده بود! اگر به راستی این کار گناه است، گناه کدامیک بزرگتر است؟... هرچند، این شخص مصداق بارز کاسه‌ی داغ‌تر از آش است چرا که چنین ایرادهایی را تا به حال از هیچ آدم بابصیرت دیگری نشنیده بودیم.
البته این سایت معلوم‌الحال و بی‌ارزش به حدی مبتذل -بلکه مستهجن- شده که اصلا نوشتن در موردش هم خجالت دارد. لذا پرداختن به این موضوع تنها جنبه‌ی عبرت‌آموزی دارد. عبرت از سرنوشت رقت‌برانگیز یک موجود بی‌هویت و فرصت‌طلب که نزد عمارها که هیچ، نزد رسانه‌های اصلاح‌طلب و رسانه‌های وابسته به جریان قدرت هم دیگر جایی ندارد.
  • مرتضی

تقلای مذبوحانه اهل باطل

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ

دوستان با اشاره به یکی از سخنان مهندس مشایی مطالبی نوشته بودند درباره این مطلب که ماجرای این روزهای ما، حکایت شیطان است که بدون آن که بخواهد، در جریان مشیت الهی حرکت می‌کند و خواه و ناخواه مسیری را طی می‌کند که به خودی خود «فرجام» خوشی دارد.

هر چند شیطان بتواند در یک بازه‌ی کوتاه به پیروزی نسبی برسد، وقتی از بالا به «کل تصویر» می‌نگریم، می‌بینیم چیزی به جز حکمت الهی دیده نمی‌شود، طوری که تمام دشمنی‌های شیطان را در خود هضم می‌کند. «سنت‌های الهی» چیزی نیست که بشود از آن راه گریزی یافت یا خود را از مستثنی کرد. و شیطان نیز با تجربه‌ی هزاران ساله این را بهتر از ما انسان‌ها می‌داند، اما به هر حال ناچار است برای بازی در این زمین، در چارچوب قوانین «تکوینی» آن عمل کند. بازی‌ای که به خاطر ماهیت قوانین حاکم بر آن، او از همان ابتدا محکوم به شکست در آن بوده است.

مثل یک ماده شیمیایی که تنها تحت شرایط خاص محیطی و آن هم تنها برای مدت زمانی محدود پایداری داشته و خود به خود مزمهل می‌شود. همچنان که آفریدگار و سازنده‌ی هستی، به حالت تاکید فرموده: «انّ الباطلَ کانَ زَهوقا». البته این تا زمانیست که عدالت‌خواهان در راستای مقدمه‌ی این آیه شریفه قرار بگیرند و پیوسته بر مدار حق و راستی بگردند، چون خاصیت حق اینست که ظهور و بروز نموده و حتی از لابلای ابرهای تیره‌ی تاریخ نیز نورافشانی می‌کند.

این روزها با خود فکر می‌کردم که این جریان پیروز در انتخابات، بعد از آن که به واسطه‌ی همه اتهامات بی‌اساس و تخریب‌‌های ناجوانمردانه در حق عدالت‌خواهان، موفق شد به قدرت برگردد، چه دلیلی برای ادامه این تبلیغات منفی و پیگیری همان مشی فریبکارانه دارد؟ هشت سال از هیچ برنامه‌ریزی و تلاشی فروگذار نکرد، و بی‌اخلاقی را در زمان انتخابات به نقطه‌ی اوج رساند، اما پس از نشستن بر مصدر قدرت، آیا باز هم توجیهی برای این همه سیاه‌نمایی از «آن‌ها که دیگر رفته‌اند» وجود دارد؟ چه نیازیست که در این برهه زمانی با نقابی اخلاق‌گرایانه تمام مسائل اخلاقی را زیر پا بگذارند...

البته از منظر سیاسی جواب‌های زیادی برای این سوال وجود دارد که از جمله آن می‌توان به تلاش برای نابودی کامل رقیب، و همچنین مصادره افکار عمومی به نفع خود جهت انحراف از انتقادات اشاره کرد. اگر چه تمام این تحلیل‌ها در جای خود منطقی و قابل بررسی هستند، اما از آنجا که در اینجا با یک دوقطبی «سیاسی صِرف» مواجه نیستیم، لازم است با نگاهی عمیق‌تر و از زاویه‌ای دیگر نیز این موضوع را بررسی کنیم.

با توجه به مقدمه‌ای که در ابتدای مطلب بیان شد، مطالعه این رفتار به طور ناخودآگاه ما را متوجه مشابهت زیاد آن با رفتار جریان ابلیس در طول تاریخ می‌اندازد.

البته منظور این نیست که قصدی برای هم‌ردیف دانستن بعضی جریانات سیاسی با شیطان در میان باشد، و هدف این مطلب هم این نیست، اما به هر حال واقعیت این است که انسان‌ها چه بخواهند یا نه، در نتیجه‌ی مشی و منش خود، سرانجام در یکی از دو جریان خیر و شر، حق و باطل قرار می‌گیرند. هر چند در این عالم ارقام حق و باطل به هم ممزوجند و غالبا هیچ یک به صورت خالص و ناب یافت نمی‌شود، اما در نهایت، راهی بین این دو  وجود ندارد و افراد و گروه‌ها با توجه به نوع رفتار و کردار، در یکی از این دو گروه قرار می‌گیرند. و از این رو لازم است روی این مطلب تاملی صورت گیرد تا هم برای عده‌ای هشدار و تلنگری دلسوزانه باشد و هم امیدی برای حق‌طلبان مومن به حکمت الهی.

مطالبی که در ادامه می‌اید برگرفته از کتاب «کابالا و پایان تاریخش» نوشته‌ی آیت‌الله سیدمرتضی رضوی۱ است. نویسنده در این کتاب۲ سعی دارد همه‌ی راهکارهای شیطان و مصادیق فریب و گمراه ساختن انسان در طول دوران‌ها را -به ظاهر حوادثی پراکنده و نامتمرکز بوده‌اند- در جریانی واحد که تحت عنوان «کابالا» معرفی می‌کند، بررسی نماید، و البته معنایی کلی و وسیع -و به قدمت سابقه انسان در زمین- از این واژه مدنظر دارد. به هر صورت، در صفحه ۳۰ از این کتاب چنین آمده است:


اینک تاریخ آن سرّ بزرگ را که از آغاز پیدایش بشر در شکم خود به عنوان بزرگترین راز، مخفی نگه می داشت، زایمان کرد و در پیش روی همگان گذاشت. این راز بیش از این نمی توانست در شکم تاریخ بماند. زیرا خیلی بزرگ شده بود به حدی که بطن تاریخ را ترکانید و بیرون پرید. زایمانی که مادر در زایش این فرزند نا مشروع، بر سرزا مرد و عنوان پایان تاریخ به زبان ها افتاد. دیگر نوبت تاریخ دیگر است تاریخی که در ساختمان و سازمان آن، ستاد ویران شده و افشا شده و رسوا شدۀ کابالا، نه سهمی خواهد داشت و نه نقشی.
زایمان این راز مساوی است با مرگ ابلیس.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ- قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ»۳: بگو: پروردگار من می افکند (شتاب می دهد، سرعت می دهد) به حق و او عالم است بر اسرار و رازهای پنهان- بگو: حق آمد و دیگر باطل نه توان شروع کردن (برنامه جدید) را دارد و نه می تواند (برنامه پیشین خود را) دوباره بر گرداند.
اگر تحولات جامعه جهانی، حوصله زمانیِ طولانی را لازم دارد، حوصلة خداوند وسیع تر از آن است؛ علاّم الغیوب، 1400 سال پیش برملا شدن سرّ بزرگ کابالا را وعده داده است که دیگر نه توان برنامه جدید خواهد داشت و نه توان برگردانیدن برنامه های پیشین خود را.
عامل یا عوامل بر افتادن پرده راز: باطل ماهیتاً محدود است، نمی تواند تا ابد پیش رود. ظرفیت باطل، تمام شونده است. که عوام الناس گفته اند «طناب ظلم از کلفتی پاره می شود».
جریان متمرکز و مدیریت شده‌ی کابالا قهراً و به ناچار به «لیبرال- دمکراسی» رسید. و نمی توانست نرسد. زیرا این اقتضای قهری و جبری آن بود. و اگر به این راه نمی رفت، در همان آغاز مدرنیته به پایان تاریخ خود می رسید.
لیبرالیسم فرزند کابالا بود که برگشت و مادر خود را خورد! در جهان لیبرال، امکان بقا برای «راز» نیست؛ پرده ها قهراً و جبراً فرو می افتند، اسرار و رازها بر ملا می شوند.
زمانی که جامعه جهانی دمکراتیزه شد، دیگر جائی برای ستاد مدیریت کابالا که هزاران سال مستور و مخفی کار می کرد، باقی نمی ماند. ۴

نویسنده در ادامه تا حدی برای این مساله اهمیت قائل می‌شود که حتی معتقد است در طلوع تاریخ نوین جهان، عامل «پایان جبری عمر طبیعی جریان باطل» به حدی تاثیر دارد که حتی عامل مهم دیگری چون «بیداری انسان‌ها و رونق ایمان و حق‌طلبی» را به لحاظ کمّی و نیز اولویت (در نظام علّی) تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. البته این کتاب در فصلی جداگانه به قسمتی از جریان تاریخی و جهانی باطل می‌پردازد که مدنظر ماست:


زمانی کابالیسم به جائی رسید که غیر از دمکراسی راهی نداشت، و دمکراسی از لیبرالیسم تفکیک ناپذیر است. و لیبرالیسم هیچ چیزی را نمی گذارد پنهان و مخفی بماند و این ویژگی لاینفک لیبرالیسم است.
کابالیسم از همان آغاز بالقوه و ماهیتاً آبستن لیبرالیسم بود. همان طور که از قرآن شنیدیم که جریان باطل مدت زمان معین و «اجل» دارد و فرا رسیدن اجلش، جبری است...۵

به هر ترتیب حکایت این جریان سیاسی نیز از همین دست است. از گروهی که با فریب و نیرنگ و عوام‌فریبی روی کار آمده، و اساسا بنیان کارشان بر کژی و ناراستی با مردم بنا شده، نباید انتظار داشت که در ادامه‌ی کار مشی خود را تغییر دهند. جریانی که منافعش با بی‌عدالتی و ظلم به عده‌ای از مردم، و بی‌صداقتی با ملت و تحمیق آن‌ها پیوند خورده، و به عبارتی ماهیتش باطل است، چاره‌ای جز ادامه‌ی این مشی غلط و دور باطل ندارد، تا مگر چند روزی بیش بر مسند حکومت بماند، تا وقتی «معلوم»...


پست مرتبط: عوام‌فریبی آماری به سبک راستگویان

________________________
  1. وبسایت آثار این محقق
  2. نسخه PDF این کتاب از کتابخانه سایت بینش‌نو قابل دریافت است.
  3. آیه‌های ۴۸ و ۴۹ سوره «سبا»
  4. کابالا و پایان تاریخش، مرتضی رضوی - ص ۳۰
  5. همان - ص ۹۴
  • مرتضی

در مصاحبه تلویزیونی روحانی که قرار بود به گزارش عملکرد 100 روزه اختصاص داشته باشد، نکاتی توجهم را جلب کرد که بد ندیدم به اشتراک بگذارم.
روحانی با طمانینه خاصی حرف می‌زند، حالتی «قانع کننده» و «مجاب کننده»، و «همراه‌کننده» در شخصیت و نگاه و تن صدا و تک‌تک حرکات دارد. این مهارت شخصیتی در کنار به‌کارگیری جملاتی حساب شده که کمتر کسی می‌تواند اشکالی بر شفافیت یا منطقی بودن آن وارد کند، به روحانی کمک می‌کند افکار عمومی را به نفع خود کنترل کند. مسلما صحبت از هوش عاطفی (EQ) نیست، که احمدی‌نژاد از این موهبت و ملزومات آن که شامل صداقت، همدلی، و خیرخواهیست، کم‌بهره نبود. این حالت حسن روحانی، ایضا با «والایی شخصیت» هم ارتباط چندانی ندارد، چرا که شخصا معتقدم از این حیث روحانی در بین سایر کاندیداها موقعیت چندانی نداشت، حتی سعید جلیلی هم با آن شخصیت پخته‌ی خود، به هیچ وجه قابل مقایسه با شخصیت والایی چون احمدی‌نژاد نبود. اما چیزی که در روحانی وجود دارد نوعی مهارت تاثیرگذاری است که البته تا حدی هم نشات گرفته از سابقه‌ی طولانی سخنوری اوست. می‌توان این طور گفت که روحانی رفتار و بیانی «راست‌نما» دارد، که به بهترین نحو در این جمله از اون تجلی می‌‌یابد:«نمی‌توانم حقایق را به مردم نگویم». این ویژگی به او این توانایی را می‌دهد که در کمال خونسردی هر ادعایی -حتی سست و غیرقابل اعتنا- را بر زبان بیاورد.

اما با وجود تمام این مهارت‌ها، اگر مجری اراده کند می‌تواند به راحتی طرف مقابلش را در وضعیتی قرار دهد که چنین مهارت و تسلطی هم کمک چندانی به او نکند، وضعیتی که تنها یک چیز به دادش می‌رسد: صداقت.
از این لحاظ صدا و سیما واقعا نامناسب‌ترین گزینه‌ها را برای مجری‌گری این برنامه انتخاب کرد. که البته با توجه به کلیپ -انتخاباتی!- که پیش از شروع صحبت‌ها پخش شد می‌توان نتبجه گرفت تلویزیون قصد دارد برای رئیس‌جمهور سنگ تمام بگذارد، هر بیننده‌ی غیرمطلعی گمان خواهد برد که صدا و سیمای ایران یک تلویزیون دولتیست! فضای حاکم بر گفتگو هیچ تعجبی نداشت، اگر می‌دانستیم یکی از مجری‌ها هنوز جوهر امضای حکمش در دولت روحانی خشک نشده بود. گویا شرط ادب و مروت نبود که رئیس خود را به سین‌جیم بکشاند.
از این که بگذریم، شهیدی‌فرد هم انصافا برای روحانی کم نگذاشت. گذشته از عدول از وظیفه و نقش واقعی‌اش در چنین برنامه‌ای، این مجری در طول این «تاک‌شو» بارها در طفره رفتن از موضوع برنامه و پرداختن به نقد -همان سیاهنمایی- دولت سابق با روحانی با تدبیر ما همراه شد. او نظرات تند و یکطرفه‌ی «شخصی» خودش را در بررسی فضای فرهنگی کشور چنان دخالت داد که به هیچ وجه زیبنده‌ی شخصیتی که از یک مجری انتظار می‌رود نبود. جایی از برنامه چنان تحت تاثیر مهارت سخنوری رئیس دولت قرار گرفته بود که نتوانست ذوق‌زدگی‌اش را از این موضوع پنهان کند و با آب و تاب زیادی روحانی را از این بابت ستود.

از باب مقایسه با احمدی‌نژاد، شاید در این مورد بتوان این اشکال را بر احمدی‌نژاد و تیمش وارد دانست که خود انتقادی را جایز نمی‌دانستند، و شاید نمی‌خواستند بر آتش پروپاگاندای بی‌رحمانه در جهت تخریب خود -که از جانب دوستان رئیس جمهور فعلی هدایت میشد- بِدَمند. که البته این یک اشتباه بزرگ بود، چنان که رهبر انقلاب در دیدار هیئت دولت گفته بودند:

نقاط قوّت را براى مردم بیان کنید، نقاط ضعف خودتان را هم بیان کنید؛ این مهم است، این تأثیر میگذارد. امروز مثلاً در بین گزارشهاى دوستان، من مواردى را دیدم که به نقطه‌ى ضعف اشاره کردند؛ منتها با این بیان که «این کارها باید انجام بگیرد». این «باید» نشان دهنده‌ى نیاز به کارى است که باید بشود و نشده. این را صریح بگوئید. بگوئید این کار را باید میکردیم، تا حالا نتوانستیم بکنیم. کسى بر اساس نتوانستن، کسى را مؤاخذه نخواهد کرد. میگوید خب، در قبال این ده تا کارى که انجام گرفته، این دو تا، سه تا، پنج تا کار هم انجام نگرفته؛ بنا داریم اینها را هم انجام بدهیم. این را بیان کنید، این را صریحاً بگوئید؛ اشکالى ندارد. ترس از این نداشته باشید که فلان منتقدى که احیاناً ممکن است مغرض هم باشد، حرفش با حرف شما تطبیق کند؛ خب بکند، چه اشکالى دارد؟ بگوئید بله، این انتقادى که به ما میکنند، وارد است. این را مطرح کنید، منتها بگوئید ما تصمیم داریم این را برطرف کنیم. بگوئید این کارها را کرده‌ایم، این کارها را هم خواهیم کرد. این توصیه‌ى من است. (دیدار با دولت 1390/06/06)
برگردیم به گفتگوی تلویزیونی. روحانی به طرز عجیبی که نمی‌دانستی به شوخی بگیری یا جدی، با فضاسازی و لحن خاصی گفت احساس می‌کند از وقتی که آمده فضای آرامش و امید در کشور حاکم شده، و جالب‌تر این که در این مورد از مجری‌ها هم تایید می‌خواست که: شما هم متوجه این موضوع شدید؟ روحانی که قبلا ادعا می‌کرد نه ید بیضا دارد و نه عصای موسی، بس که طی این مدت تعریف شنیده بود لابد احساس کرده دم مسیحا دارد که این طور احساس تاثیرگذاری بر جو کشور کرده... حتی موفقیت نسبی در توافق با غرب را تماما مصادره کرد، موفقیتی که لابد با دستاوردهای هسته‌ای و نظامی ما طی سال‌هایی که دولت قبلی سر کار بود و البته شرایط کنونی سوریه کمترین ارتباطی نداشته، بلکه به مدد کاریزما و قدرت تاثیرگذاری شخصیتی، و یا به کمک ریش پروفسوری و نیتیو اکسنت حرف زدن برخی به دست آمده... خواندن نظرات لیدر جریان انحرافی، جناب مهندس مشایی «دامّت‌انحِرافُه‌الجَمیل» در مورد مذاکرات هسته‌ای، ذهن‌ها را در مورد سوالات زیادی در این باب روشن می‌کند.

در ادامه، شیخ خوش سخن با اعتماد به نفس خیلی بالایی موفقیت‌های ورزشی اخیر را هم مدیون همین فضای تخیلی تلقینی خود تلقی کرد. که البته محمد عباسی، وزیر ورزش دولت مهر پاسخی کوبنده و منطقی نثارش کرد.

همه‌ی حرف روحانی این بود که عامل حاکم شدن این فضای گل و بلبل و خوش و خرم، بیرون کشیدن پای مسائل سیاسی و امنیتی از حوزه فرهنگ و ورزش بوده(همان ایده‌ی پوپولیستی ابداعی جناب سریع‌القلم که البته شیخ شوخ یادی از او کردند). چنین ادعاهایی برای کسی که از مشی بسته و محافظه‌کارانه حزب متبوع روحانی اطلاع داشته باشد عجیب و غیر قابل باور است. در این مورد محمد عباسی در جوابیه‌اش پاسخ زیبایی با این مضمون داده که: من و همکارانم -وزرای فرهنگ و آموزش و پرورش- که سابقه‌ای جز تدریس در دانشگاه نداشته‌ایم، نهایتا «بسیجی» هم بوده‌ایم! اما این شخصِ جنابعالی و اعضای کابینه‌تان هستید که رزومه‌تان پر است از مشاغل امنیتی و فعالیت‌های گسترده‌ی سیاسی!
  • مرتضی

یک بازی بی عیب و نقص

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ

ریشه تمام ضعف‌های کشور و مشکلات مردم، باندیه به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی.

با این گزاره خیلی هم موافق نیستم. اما بررسی چند انتخابات اخیر ما رو به نتایج جالبی میرسونه: سال 76 مردم برای خروج از فضای بسته و جو خفقان شکل گرفته در زمان محافظه‌کاران  تحت زعامت اکبر هاشمی، به مردی رای دادند که نوید آسمانی آبی و هوایی آزاد می‌داد. اگر قبول نکنیم احمدی نژاد 84 محصول اعتراض مردم بود به اشرافیت و بی توجهی به محرومین، که به زعم حقیر از رهاوردهای دوران سازندگی بود، کسی نمی‌تونه انکار کند که احمدی‌نژاد ورژن 2009 محصول تحریک احساسات مردم و ایجاد علامتهای سوال بزرگ در ذهن توده‌ها درباره این باند مخوف و مرموز بود.

این واقعیت که نسخه‌ی بهبود‌یافته و نهایی احمدی‌نژاد، مردی به نام جلیلی با (+تقریبا)  همان آرمان‌ها، ولی با تکمیل بعضی نواقص اساسی موجود در نسخه قبلی خودش، در معرض انتخاب همان مردم قرار گرفت و بازخوردی به مراتب کمتر دریافت کرد، مهر تاییدیه بر درستی همین نظریه، یعنی آنتی‌هاشمی بودن انتخابات 88. به این معنی که صرف این که احمدی‌نژاد آنتی‌تز هاشمی بود به مراتب برای مردم مهم‌تر از چیستی تز احمدی نژاد بود.

و نکته تامل برانگیز داستان اینه: امروز دست روزگار و البته کارگردانی خوب صحنه، همان مردم رو در بازی‌ای قرار داد که نتیجه‌اش برگزیدن مردیست که به گفته خودش حاضر بوده تمام زمان فیلم انتخاباتیش رو به سخنرانی هاشمی اختصاص بده. و این یعنی خیلی از ما و حتی نخبگان ما در تلقی از خود دچار اشتباه بزرگی شدیم. ملت ما هنوز راه زیادی در پیش داره.

و من، امروز، در این لحظه‌ی "تاریخی"، آغاز سال یکهزار و سیصد و شصت و هشت را اعلام نموده و به همه ایرانیان شادباش عرض می‌کنم! (دقیقا با همون لحن و همون سبک ترسوندن مردم از کلیتی به نام احمدی‌نژاد)


پ ن: اون روزی که من رئیس جمهور بشم، لایحه‌ای ارائه خواهم کرد که به موجب آن حداقل سن رای به 22 سال افزایش پیدا خواهد کرد.

پ ن2: داداش میگه اگر چه با ولایتی بودم، اما بازم خدا رو شکر، دوران مدیرانی مثل رئیس ریشو و چفیه به دوش ولی ناکارآمد دانشگاه ما به سر رسید. میگم آره خوشحال باش، به زودی یک انتلکتوئل ترگل‌مرگل شش‌تیغه‌ی پرافاده و عقده‌ای رو به عنوان روشنفکر بهتون قالب می‌کنن که در ناکارآمدی و تحجر نسبت به عقاید خودش با اون دکتر ریشو فرق بخصوصی نداره، اون وقت می‌بینمت.

چند ماه بعد: دیدگاهم درباره جلیلی کمی عوض شده.

  • ۲ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۰۸
  • مرتضی

هزاردستان

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ
پروپاگاندای عظیمی در کاره و دست‌های زیادی پیش و پشت پرده دست اندرکار... و قطب نماها در این مغناطیس قوی سرگردان!

تو این اوضاع قاراشمیش اگر بخوای به اشخاص چشم بدوزی یا سیاه و سفید ببینی بیشتر گیج میشی.

و عجیبه، منی که بارها بین اطمینان و پشیمانی و شرم از فکر و انتخابم غوطه‌ور بودم،‌ این روزها بیش از هر زمان دیگه‌ای در این هشت سال به درستی این انتخاب ایمان پیدا کردم و از این بابت احساس خوبی دارم. حالا هر کس هر طور می‌خواد فکر کنه. اگر این انحرافه پس همه با هم: زنده باد انحراف... زنده باد انحراف... زنده باد انحراف...!
ایضا درود بر پوپولیسم!

"ندایی از درون" تو را می‌خواند... چه باید کرد؟

  • مرتضی