نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

حمایت کنیم

چهره احمدی‌نژاد را بدون رتوش رسانه‌‌های سیاسی و غوغاهای ژورنالیستی ببینید!

موتورهای جستجو را از تصاویر قمه‌زنی پالایش کنیم

نبرد خرمگس و ساس

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ق.ظ
به من چه سرقت و قاضی توی خواب
به من چه بذل یارانه به احزاب
تو دست دزد و یاغی پول ملت -
به من چه روز روشن زیر آفتاب
به من چه... به من چه... به من چه...

ستیز سبابه و شسته
مصاف شغال و روباهه
پیکار شمشیره و دسته‌ش
نبرد خرمگس و ساسه 

پ‌ن: فردا، تیتر یک صلح نیوز: اقتفای سازماندهی شده‌ی وبلاگهای انحرافی از دکتر عبدالرضا داوری در تشبث به خوانندگان منحط و مبتذل  برای جلب مردم به جریان انحرافی
اگر چه الان دیگر همگان امیرطاهر ح خ -عنصر انحرافی و ثناگوی دیروز مشایی، و عمار دوآتشه و بصیرت افشان امروز- را شناخته و از قصد و غرض و مرضش آگاهند، اما با این حال بد نیست به این نکته اشاره کنم که عمارهای بصیری هم بوده‌اند که اشعاری را به عنوان «نوحه» برای امت حزب‌الله و مسلمین عزادار خوانده‌اند که قبلا خانم «دده بالا» در ترانه‌هایش استفاده کرده بود. اتفاقا شاعر هم همان شاعر بوده(+دقیقا همان شعر!). و اتفاقا کسی هم متعرض آن‌ها نشده بود! اگر به راستی این کار گناه است، گناه کدامیک بزرگتر است؟... هرچند، این شخص مصداق بارز کاسه‌ی داغ‌تر از آش است چرا که چنین ایرادهایی را تا به حال از هیچ آدم بابصیرت دیگری نشنیده بودیم.
البته این سایت معلوم‌الحال و بی‌ارزش به حدی مبتذل -بلکه مستهجن- شده که اصلا نوشتن در موردش هم خجالت دارد. لذا پرداختن به این موضوع تنها جنبه‌ی عبرت‌آموزی دارد. عبرت از سرنوشت رقت‌برانگیز یک موجود بی‌هویت و فرصت‌طلب که نزد عمارها که هیچ، نزد رسانه‌های اصلاح‌طلب و رسانه‌های وابسته به جریان قدرت هم دیگر جایی ندارد.
  • مرتضی

بهار یعنی اعتدال، یعنی تسامح

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ
مدعیان اسلام راستین، که همه را در کج راهه می‌بینند و خود را در صراط مستقیم، از همان هشت سال پیش تلاش کردند تا احمدی‌نژاد را مجبور کنند در مسیر منحط خودشان حرکت کند. اما احمدی‌نژاد با آن‌ها فرق داشت! پس کاری کردند که نتواند آن طور که می‌خواهد تسامح را در عین حفظ «اصول» به جامعه برگرداند. نتیجه آن شد که فرصت‌طلبان در غیاب نماینده‌ی دولت مهر، با شعار اعتدال -همان اعتدالی که خوداصول‌پنداران ناکامش گذاشتند- طیف خودخواه و بی‌منطق اصولگرا را پشت سر گذاشتند. دولت بهار در مطلبی به قلم محمد حسین جوادی، با عنوان «آن مرد که احترام میگذاشت رفته است»، به یکی از مصادیق تساهل و تسامح در دولت احمدی‌نژاد پرداخته:

هفته پیش خبر درگذشت ناصر میناچی از مبارزین پیش از انقلاب که در دسته بندی های سیاسی در طیف ملی - مذهبی جای میگرفت ، در رسانه ها منتشر شد . فوت او ، مانند فوت سایر شخصیت های سیاسی ، حاشیه هایی را به همراه داشت . حاشیه هایی که گاه در مراسم تدفین و گاه در مراسم ترحیم رخ می دهد . مانند حضور چهره هایی که مدت هاست جلوی دوربین ها حاضر نشده اند . و یا حضور شخصیت هایی با فار های سیاسی متفاوت در کنار یکدیگر برای عرض تسلیت به بازماندگان . اما در مورد مرحوم میناچی ، ماجرا چیز دیگری بود .
آن مرحوم سال 83 ، طی نامه ای به شهردار وقت تهران یعنی دکتر احمدی نژاد ، خواست موافقت کند پیکرش پس از مرگ در حیاط حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود و دکتر احمدی نژاد نیز در پاسخ نوشت: « با آرزوی عاقبت به خیری برای همه این موضوع بلامانع است.» بر همین اساس وصیت جدید خود را تنظیم کرد .
مرحوم میناچی از موسسین اصلی حسینیه ارشاد بود و من باب همین علاقه ، وصیت کرد که پیکرش در حسینیه ارشاد دفن شود .
اما به دلیل مخالفت شهرداری منطقه 3 و همچنین پاره ای از مسائل ، پیکر وی به قم منتقل شد و در آنجا دفن گردید !
با مقایسه ای میان سیره رفتاری امام راحل ، مقام معظم رهبری و دکتر احمدی نژاد ، به تفاوت های اساسی میان شیوه این افراد با مدعیان اصولگرایی و ولایتمداری پی می بریم .
شیوه برخورد امام راحل با مرحوم آیت الله شریعتمداری ، همچنین پیام تسلیت رهبری ، در پی فوت مرحوم آیت الله منتظری و سفارش ایشان مبنی بر دفن مرحوم منتظری در حرم حضرت معصومه س گویای همین مدعاست .
این که دکتر احمدی نژاد با همسر دکتر فاطمی دیدار می کند ، یا وقتی در پی در گذشت پدر زهرا رهنورد به بازدید همکار قدیمی خود ، دکتر نقره کار می رود و یا در قامت شهردار تهران ، احترام مردی چون میناچی را در خور شان او حفظ می کند، ابدا و اصلا به معنای تایید تفکرات این افراد یا قرابت سیاسی دکتر احمدی نژاد با افراد نامبرده نیست. بلکه صرفا احترامی است به بزرگان این مرز و بوم که با هر اندیشه و تفکر سیاسی ، به هرحال خدماتی را ارائه داشته اند .
بر خلاف این شیوه ، ما شیوه برخورد اصولگرایان و مدعیان ولایتمداری را می بینیم ، که وقتی فرد یا گروهی ، کوچکترین زاویه و اختلافی با تفکرات آن ها داشته باشد ، نه تنها انواع و اقسام برچسب ها اعم از منحرف و جاسوس و ... به او می زنند ، بلکه حتی بعد از مرگ هم وی را رها نمی کنند !
  • مرتضی

از شطحیات انحرافیون

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۳۵ ب.ظ
سروده‌ی عمیق و بسیار زیبایی از یگانه. در چند بیت کوتاه تصویری روشن از جامعه‌ی ما و کژراهه‌ای که رفتیم ارائه داده! (زَیّد الله اِنْحِرافُه)

هر جزوه ای نوشتند ما با شتاب خواندیم
هر خطی از خطا بود ما با عذاب خواندیم

با تشنگی کنار این چشمه کار کردیم
آن سوی تر نرفتیم، آن را سراب خواندیم

اشعار شاعران را با اضطراب و تشویش
در زیر دوش حمام یا مستراب خواندیم

از بخت تیره ی ما رنگ سیاه ماتم

مرسوم گشت و ما نیز آن را حجاب خواندیم

شیخان بی سواد مغرور مدعی را

یار امام و رکن این انقلاب خواندیم

خدمتگزار خود را خواندیم انحرافی

آن شیخ فتنه گر را عالیجناب خواندیم

می آید آن یگانه دنیا شود بهاران

این وعده ی خدا را ما در کتاب خواندیم

  • مرتضی

انحراف از شیطان

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۲ ب.ظ
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
(شفیعی کدکنی)


* * *

گه منحرف و باب و بهایی باشد
گه جن‌زده و ضد ولایی باشد
چون سرور خود بنالد از تنهایی
مردی که مذاب عشق مهدی باشد
  • مرتضی

من هم یک اصولگرایم!

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۴۰ ق.ظ

وقتی در سال هزار و سیصد و شصت و اندی در میان خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشوده باشی که‌ همه‌شان کارمندانی اتوکشیده، سر به زیر و مبادی آداب باشند و بین این همه فامیل و آشنا، یک نفر بازاری و اهل «بیزینس» هم یافت نشود، وقتی می‌خواهی چند میلیون برای کاری سرمایه‌گذاری کنی و بروی کف بازار با تیزترین و ناتوترین اصناف طرف حساب شوی، وقتی می‌خواهی کاری نو شروع کنی که سابقه چندان زیاد و تجربه خیلی موفقی هم نداشته، نیاز به شریکی اهل «بازار» داری که حسابی از چم و خم بازار و مطلع باشند و مزه دهان کاسب جماعت دستش باشد.

اخلاق در کسب و کار و تجارتوقتی از اولویت اول تا دهم رفقا که دستی در کاسبی دارند کسی حاضر نمی‌شود ریسک این کار را بپذیرد و در جواب پیشنهاد شراکت و درگیری فعالانه با کار، تنها قول کمک و همکاری می‌دهد. و در این میانه ناگهان پستت می‌خورد به رفیقی نه چندان نزدیک، از طایفه‌ی رندان، که در حوزه‌ی مورد بحث از تجارب ذی‌قیمتی برخوردار است و همه جوره حاضر به شراکت و همکاریست، و می‌بینی که چقدر مسئولانه و آینده‌نگرانه از همان «ب»‌ی بسم‌الله در تدارک طرح‌ریزی و نقشه‌کشی برای اینست که چطور به کارکنان و همکاران و مشتری و طرف معامله و خلاصه هرکسی که کارمان بهش افتاد -به قول خودش- رکب بزند(کلاهبرداری نه، رکب، از همان نوعی که در بازار معمول است)، و البته این را هم می‌دانی که اگر بتوانی با اتخاذ چند پولتیک ساده «خودت» را از گزند احتمالی‌اش حفظ کنی، همکاری با این آدم کلی به تو کمک می‌کند، و می‌توانی با طیب خاطر و خیال راحت یک وام هم بگیری و دو سه برابر سرمایه فعلی را به پای کار بریزی، و در خیالت آینده‌ای را تصور کنی که در مقابل فلاش دوربین‌ها سرت را بالا می‌گیری و خود را سرباز ولایت در جبهه نبرد اقتصادی معرفی می‌کنی و... ولی در همین حین به خود می‌آیی، کله‌ات را محکم تکان می‌دهی و به خود نهیب می‌زنی «هی پسر! کجا داری میری؟ پس چی شد اون همه...»

اخلاق‌مداری و ارزش‌مداری در کسب و کار و بازارو سرانجام می‌روی تا One Man Company خودت را با اتکای به نفس و البته تکیه بر قول همکاری کژدار و مریز عده‌ای از رفقا که یا شغل و پیشه‌ی خود را دارند یا خودشان درگیر شروع کسب و کاری هستند، کلنگ بزنی. در چنین حالتی می‌توانی قبول کنی که یک اصولگرا، یک آرمانگرا، یک دیوانه‌ای. و البته باید روزی هزار بار دست به دعا بلند کنی که جور زمانه اصولگراییت را به سرنوشت بعضی اصولگرایی‌ها مختوم نکند.
شعر مربوطه از سعدی:

غم زمانه خورم یا فراغ یار کشم/  به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

و جملاتی گهربار از مردی که به خاطر ایمان به اصولش، مجبور شد هشت سال «برخلاف جریان آب» شنا کند، و در این مدت روزی چند نوبت «ترور» شد.
«رمز فلاح و رستگاری این است که انسان اولا بر معیارهای الهی و ارزش‌های الهی محکم بایستد و در ثانی همه کارهایش را برای خدا انجام دهد. این رمز پیروزی است. حتی اگر در همهٔ عالم یک نفر این جوری عمل کند پیروزی حتما با اوست. [...] توکل‌تان بر خدا باشد روی اصول بایستیم هر اتفاقی بخواهد بیفتد، هر گشایشی، هر پیروزی‌ای، هر رفع مشکلی؛ حتی مسائل اقتصادی را ما بخواهیم حل کنیم باید روی اصول بایستیم. کسی برای خدا روی اصول محکم بایستد در خط ولایت محکم حرکت بکند این پیروز قطعی است.»


بعدنوشت: سرانجام کم می‌آوری و با رندی دیگر هم‌پیمان می‌شوی... خدا آخر و عاقبتت را به خیر کناد!

  • مرتضی

نظر مشایی در مورد میلیاردر معروف

سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۳۷ ق.ظ

دولت بهار مطلبی از دکتر عبدالرضا داوری منتشر کرده که به لحاظ اهمیتش بازنشر می‌کنم:

اوائل مرداد ۹۲ و در روزهای پایانی دولت دهم مجوز انتشار یک نشریه اقتصادی را از هیئت نظارت بر مطبوعات دریافت کردم. همان روز پس از تماس تلفنی جناب دکتر محمدزاده معاون مطبوعاتی وقت و اعلام خبر صدور مجوز، در جلسه ای خدمت جناب مهندس مشایی بودم و از ایشان در مورد خط مشی نشریه ام سوالاتی داشتم. در پایان گفت ‪و ‬ گو چون تصور می کردم آقای بابک زنجانی ارتباط خوبی با دولتمردان دولت دهم دارد، به جناب مهندس مشایی گفتم : آقای بابک زنجانی اخیرا در حوزه های فرهنگی و اجتماعی از جمله حمایت از فوتبال و سینما اسپانسرینگ باشگاه راه آهن و ساخت فیلم سینمایی مثل هیچ کس سرمایه گذاری کرده است آیا در همین راستا می شود بر حمایتهای آقای بابک زنجانی در مسیر انتشار نشریه حساب کرد یا نه ؟
آقای مهندس مشایی بلافاصله گفتند :«ما هیچ شناختی از عقبه فکری و ارتباطات داخلی و خارجی آقای بابک زنجانی نداریم و ارتباط او با نهادهای زیرمجموعه دولت ، نظیر بانک مرکزی ، وزارت نفت و سازمان تامین اجتماعی صرفا محدود به دور زدن تحریم ها و تسهیل انتقال منابع حاصل از فروش نفت به داخل است که آنهم با تاییدیه و نظارت وزارت اطلاعات صورت میگیرد ، ضمن اینکه اخبار و گمانه زنی هایی هم از ارتباط او با … دریافت کرده ایم . بنابراین برقراری ارتباط با وی برای انتشار نشریه به مصلحت شما نیست و ممکن است در آینده برایتان ایجاد حاشیه و هزینه کند.»

بابک زنجانی احمدی‌نژاد جریان انحرافی

امروز که فضای روانی ایجاد شده درباره عملکرد آقای بابک زنجانی را رصد میکنم ، باید به سهم خود از تیزبینی و راهنمایی جناب مهندس مشایی سپاسگزاری نمایم. ضمنا چند هفته قبل هم یکی از دوستان موثق ، در مورد موضع حامیان آقای احمدی نژاد پیرامون بازداشت آقای بابک زنجانی از جناب مهندس مشایی سوال کرده بود که ایشان در پاسخ گفته بودند : «حامیان آقای احمدی نژاد اصلا نباید موضع حمایتی در قبال آقای بابک زنجانی اتخاذ کنند و صرفا باید منتظر رسیدگی دقیق قانونی به پرونده وی باشند که اگر تخلفی هم از سوی آقای بابک زنجانی صورت گرفته در چارچوب ضوابط حقوقی و قانونی و به دور از حب و بغضهای سیاسی مورد رسیدگی و برخورد قانونی قرار گیرد.»


پ‌ن: دفتر مهندس مشایی هم هرگونه ارتباط بین ایشان و بابک زنجانی را به شدت تکذیب کرده و  این اتهام بی‌اساس که از سوی یکی از نمایندگان مجلس مطرح شده را قابل پیگیری قانونی عنوان کرد.

  • مرتضی

بهار دلها

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۰۱ ق.ظ

السلام علی ربیع الانام و نضرة الایام - پوستر امام زمان بهار دلها


السلام علی ربیع الانام و نضرة الایام...
درود بر بهار مردمان و مایه‌ی شادی روزگاران...
نهم ربیع، آغاز امامت نهمین فرزند از نسل سرور شهیدان، بهار دلها، امام مهربانی‌ها، حضرت صاحب الامر فرخنده باد.



پ‌ن: دیشب در پیامک تبریکی که برای دوستان فرستادم از روی شیطنت از عبارت زنده باد بهار هم استفاده کردم، و واقعا احساس نمی‌کردم در این برهه‌ی زمانی بازخورد سیاسی زیادی داشته باشد اما بعد از این که آماج سیلی از پیامک‌های بصیرت‌افزا قرار گرفتم فهمیدم که هنــــــــوز هم ملت ما بیدار(!) است از انحراف بیزار است.
در نتیجه امروز سرشار از بصیرت و سراپا شور و شعور انقلابی‌ام. شایان ذکر است اکثر پیام‌های بصیرت‌زا از ناحیه دوستان Revolutionary Guard بود.
زمانی به تشویق این دوستان و عمدتا با این استدلال که این سازمان تنها نهاد تحت مدیریت مستقیم حضرت آقاست قصد ورود به آن را داشتم اما بیشتر که تامل کردم به این جمع‌بندی رسیدم که با عنایت به این مطلب که ما در عالم واقعیات -و نه خواب و رویا- زندگی می‌کنیم، و رهبر ما هر قدر هم به لحاظ authority بالا باشد مسلما به پیامبر(ص) و حضرت امیر (در زمان حکومت) نمی‌رسد. اگر آن بزرگان توانستند کنترل مدیریتی تامّی بر روی گماشتگان داشته باشند، ایشان هم خواهد توانست! این شد که با توجه به خصوصیات و خلقیات شخصی، بهتر دیدم که همچو منی از ورود در وادی‌ای که در آن دیگری باید به جایش فکر کند -آن هم در دوران اوج بیداد فتنه‌های روزگار- صرف نظر کند. در نظامی که هر فعالیت رسمی و سازمانی خارج از «عرف مجیزگویانه»[1] محکوم به نابودیست، همان بهتر که در جای دیگری و به طور «غیر رسمی» در جهت منویات زعیممان حرکت کنیم.
به هر حال به نظر می‌رسد باید خود را برای یک بحث ایدئولوژیک با برادران در آینده نزدیک آماده کنم. هر چند عمق ایدئولوژیک این بحث چندان زیاد به نظر نمی‌رسد!

1- دانشطلب: «بنده قبول کردم که لحن ام خارج از عرف مجیزگویانه بوده، اما هیچ کدام از اتهامات وارده را قبول نکردم و مخصوصا نسبت به اتهام توهین به رهبری خودم را مبرا می دانم»

  • مرتضی

ساندویچ میل دارید آقای فیاض؟

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۴۴ ق.ظ

ابراهیم فیاض:

بدترین ضربه‌ای که به اصولگرایان وارد شد، توسط آقای احمدی‌نژاد بود. احمدی‌نژاد به‌خاطر تئوری‌پردازی‌های اشتباه اطرافیانش موجب شد تا امروز به اینجا برسیم. (متن کامل)

آقای دکتر، اگر قبول می‌کنید تئوری‌پردازی جنابعالی در مورد «محرمیت دختر و پسر فقط با یک ساندویچ» اشتباه بود، صحبت‌های مشایی در مورد مکتب ایرانی و مردم اسرائیل هم اشتباه بوده است.

  • مرتضی

تقلای مذبوحانه اهل باطل

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ

دوستان با اشاره به یکی از سخنان مهندس مشایی مطالبی نوشته بودند درباره این مطلب که ماجرای این روزهای ما، حکایت شیطان است که بدون آن که بخواهد، در جریان مشیت الهی حرکت می‌کند و خواه و ناخواه مسیری را طی می‌کند که به خودی خود «فرجام» خوشی دارد.

هر چند شیطان بتواند در یک بازه‌ی کوتاه به پیروزی نسبی برسد، وقتی از بالا به «کل تصویر» می‌نگریم، می‌بینیم چیزی به جز حکمت الهی دیده نمی‌شود، طوری که تمام دشمنی‌های شیطان را در خود هضم می‌کند. «سنت‌های الهی» چیزی نیست که بشود از آن راه گریزی یافت یا خود را از مستثنی کرد. و شیطان نیز با تجربه‌ی هزاران ساله این را بهتر از ما انسان‌ها می‌داند، اما به هر حال ناچار است برای بازی در این زمین، در چارچوب قوانین «تکوینی» آن عمل کند. بازی‌ای که به خاطر ماهیت قوانین حاکم بر آن، او از همان ابتدا محکوم به شکست در آن بوده است.

مثل یک ماده شیمیایی که تنها تحت شرایط خاص محیطی و آن هم تنها برای مدت زمانی محدود پایداری داشته و خود به خود مزمهل می‌شود. همچنان که آفریدگار و سازنده‌ی هستی، به حالت تاکید فرموده: «انّ الباطلَ کانَ زَهوقا». البته این تا زمانیست که عدالت‌خواهان در راستای مقدمه‌ی این آیه شریفه قرار بگیرند و پیوسته بر مدار حق و راستی بگردند، چون خاصیت حق اینست که ظهور و بروز نموده و حتی از لابلای ابرهای تیره‌ی تاریخ نیز نورافشانی می‌کند.

این روزها با خود فکر می‌کردم که این جریان پیروز در انتخابات، بعد از آن که به واسطه‌ی همه اتهامات بی‌اساس و تخریب‌‌های ناجوانمردانه در حق عدالت‌خواهان، موفق شد به قدرت برگردد، چه دلیلی برای ادامه این تبلیغات منفی و پیگیری همان مشی فریبکارانه دارد؟ هشت سال از هیچ برنامه‌ریزی و تلاشی فروگذار نکرد، و بی‌اخلاقی را در زمان انتخابات به نقطه‌ی اوج رساند، اما پس از نشستن بر مصدر قدرت، آیا باز هم توجیهی برای این همه سیاه‌نمایی از «آن‌ها که دیگر رفته‌اند» وجود دارد؟ چه نیازیست که در این برهه زمانی با نقابی اخلاق‌گرایانه تمام مسائل اخلاقی را زیر پا بگذارند...

البته از منظر سیاسی جواب‌های زیادی برای این سوال وجود دارد که از جمله آن می‌توان به تلاش برای نابودی کامل رقیب، و همچنین مصادره افکار عمومی به نفع خود جهت انحراف از انتقادات اشاره کرد. اگر چه تمام این تحلیل‌ها در جای خود منطقی و قابل بررسی هستند، اما از آنجا که در اینجا با یک دوقطبی «سیاسی صِرف» مواجه نیستیم، لازم است با نگاهی عمیق‌تر و از زاویه‌ای دیگر نیز این موضوع را بررسی کنیم.

با توجه به مقدمه‌ای که در ابتدای مطلب بیان شد، مطالعه این رفتار به طور ناخودآگاه ما را متوجه مشابهت زیاد آن با رفتار جریان ابلیس در طول تاریخ می‌اندازد.

البته منظور این نیست که قصدی برای هم‌ردیف دانستن بعضی جریانات سیاسی با شیطان در میان باشد، و هدف این مطلب هم این نیست، اما به هر حال واقعیت این است که انسان‌ها چه بخواهند یا نه، در نتیجه‌ی مشی و منش خود، سرانجام در یکی از دو جریان خیر و شر، حق و باطل قرار می‌گیرند. هر چند در این عالم ارقام حق و باطل به هم ممزوجند و غالبا هیچ یک به صورت خالص و ناب یافت نمی‌شود، اما در نهایت، راهی بین این دو  وجود ندارد و افراد و گروه‌ها با توجه به نوع رفتار و کردار، در یکی از این دو گروه قرار می‌گیرند. و از این رو لازم است روی این مطلب تاملی صورت گیرد تا هم برای عده‌ای هشدار و تلنگری دلسوزانه باشد و هم امیدی برای حق‌طلبان مومن به حکمت الهی.

مطالبی که در ادامه می‌اید برگرفته از کتاب «کابالا و پایان تاریخش» نوشته‌ی آیت‌الله سیدمرتضی رضوی۱ است. نویسنده در این کتاب۲ سعی دارد همه‌ی راهکارهای شیطان و مصادیق فریب و گمراه ساختن انسان در طول دوران‌ها را -به ظاهر حوادثی پراکنده و نامتمرکز بوده‌اند- در جریانی واحد که تحت عنوان «کابالا» معرفی می‌کند، بررسی نماید، و البته معنایی کلی و وسیع -و به قدمت سابقه انسان در زمین- از این واژه مدنظر دارد. به هر صورت، در صفحه ۳۰ از این کتاب چنین آمده است:


اینک تاریخ آن سرّ بزرگ را که از آغاز پیدایش بشر در شکم خود به عنوان بزرگترین راز، مخفی نگه می داشت، زایمان کرد و در پیش روی همگان گذاشت. این راز بیش از این نمی توانست در شکم تاریخ بماند. زیرا خیلی بزرگ شده بود به حدی که بطن تاریخ را ترکانید و بیرون پرید. زایمانی که مادر در زایش این فرزند نا مشروع، بر سرزا مرد و عنوان پایان تاریخ به زبان ها افتاد. دیگر نوبت تاریخ دیگر است تاریخی که در ساختمان و سازمان آن، ستاد ویران شده و افشا شده و رسوا شدۀ کابالا، نه سهمی خواهد داشت و نه نقشی.
زایمان این راز مساوی است با مرگ ابلیس.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ- قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ»۳: بگو: پروردگار من می افکند (شتاب می دهد، سرعت می دهد) به حق و او عالم است بر اسرار و رازهای پنهان- بگو: حق آمد و دیگر باطل نه توان شروع کردن (برنامه جدید) را دارد و نه می تواند (برنامه پیشین خود را) دوباره بر گرداند.
اگر تحولات جامعه جهانی، حوصله زمانیِ طولانی را لازم دارد، حوصلة خداوند وسیع تر از آن است؛ علاّم الغیوب، 1400 سال پیش برملا شدن سرّ بزرگ کابالا را وعده داده است که دیگر نه توان برنامه جدید خواهد داشت و نه توان برگردانیدن برنامه های پیشین خود را.
عامل یا عوامل بر افتادن پرده راز: باطل ماهیتاً محدود است، نمی تواند تا ابد پیش رود. ظرفیت باطل، تمام شونده است. که عوام الناس گفته اند «طناب ظلم از کلفتی پاره می شود».
جریان متمرکز و مدیریت شده‌ی کابالا قهراً و به ناچار به «لیبرال- دمکراسی» رسید. و نمی توانست نرسد. زیرا این اقتضای قهری و جبری آن بود. و اگر به این راه نمی رفت، در همان آغاز مدرنیته به پایان تاریخ خود می رسید.
لیبرالیسم فرزند کابالا بود که برگشت و مادر خود را خورد! در جهان لیبرال، امکان بقا برای «راز» نیست؛ پرده ها قهراً و جبراً فرو می افتند، اسرار و رازها بر ملا می شوند.
زمانی که جامعه جهانی دمکراتیزه شد، دیگر جائی برای ستاد مدیریت کابالا که هزاران سال مستور و مخفی کار می کرد، باقی نمی ماند. ۴

نویسنده در ادامه تا حدی برای این مساله اهمیت قائل می‌شود که حتی معتقد است در طلوع تاریخ نوین جهان، عامل «پایان جبری عمر طبیعی جریان باطل» به حدی تاثیر دارد که حتی عامل مهم دیگری چون «بیداری انسان‌ها و رونق ایمان و حق‌طلبی» را به لحاظ کمّی و نیز اولویت (در نظام علّی) تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. البته این کتاب در فصلی جداگانه به قسمتی از جریان تاریخی و جهانی باطل می‌پردازد که مدنظر ماست:


زمانی کابالیسم به جائی رسید که غیر از دمکراسی راهی نداشت، و دمکراسی از لیبرالیسم تفکیک ناپذیر است. و لیبرالیسم هیچ چیزی را نمی گذارد پنهان و مخفی بماند و این ویژگی لاینفک لیبرالیسم است.
کابالیسم از همان آغاز بالقوه و ماهیتاً آبستن لیبرالیسم بود. همان طور که از قرآن شنیدیم که جریان باطل مدت زمان معین و «اجل» دارد و فرا رسیدن اجلش، جبری است...۵

به هر ترتیب حکایت این جریان سیاسی نیز از همین دست است. از گروهی که با فریب و نیرنگ و عوام‌فریبی روی کار آمده، و اساسا بنیان کارشان بر کژی و ناراستی با مردم بنا شده، نباید انتظار داشت که در ادامه‌ی کار مشی خود را تغییر دهند. جریانی که منافعش با بی‌عدالتی و ظلم به عده‌ای از مردم، و بی‌صداقتی با ملت و تحمیق آن‌ها پیوند خورده، و به عبارتی ماهیتش باطل است، چاره‌ای جز ادامه‌ی این مشی غلط و دور باطل ندارد، تا مگر چند روزی بیش بر مسند حکومت بماند، تا وقتی «معلوم»...


پست مرتبط: عوام‌فریبی آماری به سبک راستگویان

________________________
  1. وبسایت آثار این محقق
  2. نسخه PDF این کتاب از کتابخانه سایت بینش‌نو قابل دریافت است.
  3. آیه‌های ۴۸ و ۴۹ سوره «سبا»
  4. کابالا و پایان تاریخش، مرتضی رضوی - ص ۳۰
  5. همان - ص ۹۴
  • مرتضی

عوام‌فریبی آماری در «دولت راستگویان»

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ

یا «اثبات دروغ بزرگ دولت مبنی بر درآمد سرشار نفتی دولت مهر»

آیا روحانی مرد مناظره با احمدی‌نژاد است؟

بازی با آمار اصلا کار سختی نیست. نیازی نیست برای این که طرف مقابلت رو تخریب کنی، در آمار دست ببری! کافیه یه سری آمار و ارقام تخصصی که فقط برای متخصصین قابل فهم و مقایسه هستن رو برای مردم عادی منتشر کنی. عوامفریبی با استفاده از آمار! این طوری در عین حال که -ظاهرا- دروغ نگفتی، همه‌ی حقیقت رو هم نگفتی.

برای تشخیص رشد یا کاهش آماری، همیشه ارائه یک رقم نهایی کفایت نمی‌کنه. بلکه گاهی باید صدها پارامتر همزمان در نظر گرفته بشن.

یکی از ادعاهای همیشگی جناب روحانی اینه که درآمد دولتهای نهم و دهم از همه‌ی دولتها بیشتر بوده، و به همراهی هاشمی رفسنجانی سعی در ایجاد یک موج رسانه‌ای روی این موضوع دارن. اینجا با کمی دقت متوجه میشیم که این ادعا چیزی بیشتر از یک عوامفریبی نیست. فقط چند تا ضرب و تقسیم ساده روی آمارهای رسمی و تایید شده داریم:

شاخص‌ها / طی دولت‌ها احمـدی خاتمی هاشمی موسوی
درآمد نفتی کل ۸ سال (میلیارد دلار) ۵۵۰ ۲۲۰ ۱۹۰ ۲۴۵
میانگین جمعیت کشور (میلیون نفر) ۷۳،۱ ۶۵،۰ ۵۷،۰ ۴۶،۶
درآمد نفتی هرنفر طی ۸ سال (دلار) ۷،۵۲۳ ۳،۳۸۴ ۳،۳۳۳ ۵،۲۵۷
میانگین قیمت هر اونس طلا (دلار) ۱،۳۰۰ ۳۵۰ ۲۰۰ ۲۲۰
ارزش دلار نسبت به زمان احمدی‌نژاد ۱ ۳.۷۱ برابر ۶.۵ برابر ۵.۹ برابر
درآمد هر نفر (با دلار زمان احمدی‌نژاد) ۷،۵۲۳ ۱۲،۵۵۴ ۲۱،۶۶۴ ۳۱،۰۰۰
درآمد هرنفر نسبت به زمان احمدی‌نژاد ۱ ۱.۶۶ برابر ۲.۸۸ برابر ۴.۱۲ برابر

توضیح جدول

  1. شاخص اول درآمد نفتی کل دولت‌ها طی هشت سال مدیریتشون رو نشون میده . نیازی به توضیح نداره.
  2. دومین شاخص هم توضیح نمی‌خواد، متوسط جمعیت ایران طی هر یک از این دوره‌هاست.
  3. حالا با تقسیم اولی بر دومی، به شاخص سوم می‌رسیم، تا عامل جمعیت را هم در آمارمون دخالت بدیم تا به آماری واقعی‌تر و قابل درک‌تر برسیم. اما باز هم این آمار برای قضاوت نهایی کافی نیست، چرا که دلار، اگر چه یکی از اصلی‌ترین ارزهای جهان هست، اما هر کسی کمی از اقتصاد سر دربیاره، این مساله‌ی ساده رو می‌دونه که پول به خودی خود ارزشی نداره و «پشتوانه»‌ی اون که معمولا طلاست، به اون ارزش میده. پس ارزش پول رو باید بر اساس طلا سنجید.
  4. به همین خاطر در شاخص چهارم نرخ برابری دلار در مقابل طلا رو داریم، که نشون میده در دولت احمدی دلار به شدت بی‌ارزش شده.
  5. شاخص پنجم(ارزش دلار نسبت به زمان احمدی‌نژاد)، از تقسیم عدد 1300 (قیمت هر اونس طلای زمان احمدی) بر هر یک از اعداد ذکرشده در شاخص چهارم به دست اومده.
  6. حالا این شاخص رو میشه به عنوان یک ضریب برای آمارهای شاخص سوم استفاده کرد، تا ما رو به شاخص ششم برسونه، یعنی درآمد هشت ساله‌ی هر ایرانی، در زمان هر یک از دولت‌ها، بر حسب دلاری با یک ارزش یکسان. یعنی همه رو بر اساس دلار زمان احمدی‌نژاد می‌سنجیم تا به یک مقایسه‌ی عادلانه برسیم.
  7. با سنجیدن نسبت بین آمارهای شاخص ششم در دولت‌های قبلی نسبت به احمدی‌نژاد، به آخرین شاخص می‌رسیم...

نتیجه‌گیری

نسبت درآمد نفتی دولت‌های قبلی نسبت به دولت مهر:

  • خاتمی: 1.66 برابر
  • هاشمی: 2.88 برابر
  • موسوی: 4.12 برابر

با این حساب می‌بینیم بر خلاف ادعاهای حسن روحانی، دولت مهر کم‌ترین درآمد نفتی رو داشته. (و این دولت‌های قبلی هستن که باید در مقابل این سوال پاسخگو باشند که چرا دولت مهر با داشتن کمترین درآمد نفتی، باز هم از نظر گسترش و رشد زیرساخت‌های عمرانی و صنعتی، از سد و بنادر گرفته تا کارخانجات و مسکن، گاهی با تمام دولت‌های قبلی برابری می‌کنه؟)

+ کوچک‌زاده: خزانه خالی یعنی چه؟ (با آمار مستند)
____________________
تذکر: عنوان قبلی، «پوپولیسم آماری» بود، که به تذکر یکی از دوستان تعویض شد. پوپولیسم(مردم‌گرایی،مردم‌انگیزی) اصطلاحیه که از طرف مدافعان نخبه‌گرایی سیاسی(مخالفان توده‌گرایی)، برای  فرافکنی و مبارزه با جنبش‌های ‌مردمی ابداع شده، با این هدف که تصویری زشت و فریب‌کارانه از رهبران توده‌گرایی به نمایش بگذاره. مخالفان جنبش‌های مردمی، خصوصیاتی مثل امپریالیسم‌ستیزی و اعتقاد به نیروی مردمی مستقل از هرگونه حزب و تشکل سیاسی رو از نشانه‌های پوپولیسم برمی‌شمرن و همه‌ی این‌ها رو در راستای عوامفریبی و برانگیختن احساسات مردم جهت رسیدن به قدرت  ارزیابی می‌کنن. شخصا دیگه از این اصطلاح استفاده نمی‌کنم.
پ‌ن۱: ایده و آمارها برگرفته از مطلبی از دولت بهار
پ‌ن۲: کد و تصویر جدول جهت بازنشر
  • مرتضی