نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۶ مطلب با موضوع «جهان» ثبت شده است

پیامی برای انسان‌ها

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ
a letter to humans on gaza murder

A Letter to Humanity

مدت زمان ۲دقیقه و ۲۵ثانیه
همین کلیپ در آپارات و یوتیوب

شایلی، یا شارولین، یکی از بهترین افسران جنگ نرمی است که می‌شناسم. دختری صهیونیست، ساکن اراضی اشغالی، و دانشجوی سوربون. می‌گفت اصالتا ایرانیست و از اپوزوسیون‌های دولت اسرائیل ، و واقعا یک سری انتقاداتی هم داشت. چند ماه پیش در شبکه‌های اجتماعی فارسی گرد و خاکی به پا کرده بود و از آزادی و انسانیت می‌گفت. و به زعم خودش با کارهای هنری و در کنارش بحث‌های تاریخی و فلسفی و سیاسی (که البته دست پری هم داشت) می‌خواست مشروعیت و مظلومیت حکومت متبوعش را ثابت کند. کلیپ‌های جالبی درباره هلوکاست و موضوعات دیگر ساخته بود. بگذریم از برخورد ناشیانه‌ی «امت حزب‌الله» و ضعف مفرطی که با آمدن شایلی رو شد، که این هم از برکات حضورش بود.

این روزها و با نسل‌کشی وحشیانه غزه بیش‌تر از هر چیز یاد یکی از کلیپ‌هایش به نام A Message from Israel to Iran می‌افتم. آن موقع هر چه فکر کردم نفهمیدم چه دلیلی دارد انسان با کسی که نه زبانش را می‌فهمد و نه درکش می‌کند در یک بعد از ظهر آرام بنشیند و قهوه بنوشد و گپ بزند. درباره چه؟ مسائل مهم، بنیادی و تعیین‌کننده‌ای مثل «ورزش» و «فناوری». بعضی کارها به آدم احساس حماقت می‌دهد.

لابد شایلی‌ها این روزها سخت درگیر پشتیبانی هنری و رسانه‌ای کشتارند. این کلیپ هم من را یاد کلیپ او انداخت که پیامی مهرآمیز برای ایرانیان بود. حتما تماشا کنید و مردم صلح‌طلب و مهربان اسرائیل را ببینید.

پ‌ن۱: آخرین اخبار غزه - «به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم  به نقل از شبکه خبری فلسطین الیوم، منابع پزشکی فلسطین اعلام کردند که با شهادت 44 فلسطینی دیگر در بیست و دومین روز تجاوز اسرائیل علیه نوار غزه، شمار شهدا به 1131 نفر اعم از کودکان، زنان و سالخوردگان رسید و همچنین 6500 نفر نیز در این تجاوزات زخمی شدند.»

پ‌ن۲: این وسط قصد ماهیگیری سیاسی از این آب خون‌آلود ندارم، اما من هم در همین حد بگویم که ریحانا! دمت گرم... CR7 ! خیلی مردی...

does hamas uses human shields?

This is not self defense
This is not a war
This is a crime against humanity
THIS IS
MURDER!

  • مرتضی

شان استون هم فهمید

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ق.ظ
شان علی استون


اخیرا شان استون با یکی از خبرگزاری‌ها مصاحبه‌ای کرده بود. قسمتی از مصاحبه:

امروز شرایطی در دنیا به وجود آمده است که روشنفکران و فیلمسازان مستقل دنیا می‌توانند با ایجاد یک سینمای مستقل با ایدئولوژی‌های رایج و غالب دولت‌های حاکم مبارزه کنند. امروز روشنفکران و مبارزان دنیا می‌توانند حول و حوش یک سینما و رسانه مستقل، یک آنتی‌مد جهانی بسازند که شامل همکاری همه با هم شود. اگر این جریان جدید رسانه‌ای و سینمایی تقویت شود به‌شدت می‌ تواند موفق باشد، اما این جریان نیاز به یک همگرایی ویژه دارد، همه آدم‌هایی که این خصوصیات را دارند، یعنی با یک دنیای جدید که ایدئولوژی‌های حاکم در آن نقش تعیین ‌کننده در شکل‌دهی به افکار عمومی نداشته باشند، موافق هستند باید در هر نقطه دنیا که هستند به پشتیبانی و حمایت و رساندن صدای آدم‌های دیگر به همه نقاط دنیا کمک کنند. این جریان حاکم به‌شدت قدرتمند است و سابقه طولانی‌ای هم دارد، به همین ترتیب برای مبارزه با این جریان نیز نیاز به یک جریان مستقل و متحد است. [...] سینمای ایران وارد فاز جدیدی در دنیای امروزه شده است اما حتماً نیاز دارد که به‌روز شود، به همین منظور نیاز به مشارکت با سینمای غرب احساس می‌شود تا جهشی در سینمای ایران به وجود بیاید. متأسفانه سینمای واقعی ایران در همه این سالها دیده نشده است، چون به یک سیستم پخش درست متصل نشده است. فکر می‌کنم در موقعیت کنونی بهترین راه برای سینمای ایران رفتن به‌سمت مشارکت با بقیه سینمای دنیا باشد. اما متأسفانه در ایران موانعی هم وجود دارد و عده‌ای بسیار مغرضانه عمل می‌کنند و نمی‌خواهند که سینما و رسانه‌های ایران جهانی شود. خیلی‌ها در خود ایران دوست دارند که ایران همچنان در انزوا بماند و صدای ایرانی‌ها به دنیا نرسد.

* * *

«دعوای اصلی، دعوا بین آنهایی است که انقلاب اسلامی را محدود به جغرافیای ایران و در سال ۱۳۵۸ تمام شده می دانند، با آنها که قائل به این گفته امام خمینی اند که "تا در هر جای جهان ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم" و انقلاب اسلامی را هم امری مستمر، تا انقلاب مهدی(عج) می دانند.» (از فرمایشات لیدر فرقه مخوف انحرافی، اسفندیار مشایی)

«بعضیها وقتی جمهوری اسلامی تشکیل شد گقتند: انقلاب تمام شد. من خودم بارها شنیدم -نمیخواهم اسم ببرم -  الان هم شخصیت‌های طراز اولی هستند که البته الان بر مسند حکومت نیستند ولیکن مناصب بالایی دارند که این‌ها همین را می‌گفتند. می‌گفتند جمهوری اسلامی تشکیل شد دیگر انقلاب تمام شد. اما افکار امام (ره) این نبود! افکار امام این بود که جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده است که انقلاب اسلامی ایران را مدیریت بکند. یعنی اول کار است! (مشایی-راهیان نور، فروردین۹۱)

در این سالهائى که دولت نهم و دولت دهم بر سر کار بودند تا امروز، گفتمان انقلاب و ارزشهاى‌‌انقلاب و چیزهائى که امام به آن توصیه میکردند و ما آنها را از انقلاب آموختیم، خوشبختانه کاملاً برجسته شده: مسئله‌‌ى ساده‌‌زیستى مسئولان، استکبارستیزى، افتخار به انقلابیگرى. یک دوره‌‌اى بر ما گذشت که اسم انقلاب و انقلابیگرى و اینها به انزوا افتاده بود؛ سعى میکردند به عنوان یک ارزش منفى یا ضد ارزش، از این چیزها یاد کنند؛ مقاله مینوشتند، حرف میزدند، گفته میشد. (رهبر انقلاب ۹۱/۰۶/۰۲)

عده‌اى در اول انقلاب خیلى تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فکر دینى آن‌ها عمق نداشت؛ با اولین باد سردى که از طرف تبلیغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابیشان ریخت و جوشش انقلابیشان تمام شد. بعضى‌ها صدوهشتاد درجه این طرف غلتیدند. (رهبر انقلاب ۸۴/۰۲/۱۹)

بعضی ها با نام عقلانیت، با نام اعتدال، با نام پرهیز از جنجال و دردسر بین‌المللى، می خواهند از مبانى انقلاب و اصول انقلاب کم بگذارند! این نمی شود؛ این نمی شود. این نشانه‌ى بى‌صبرى و نشانه‌ى خسته شدن است. گاهى این خسته شدن را - که خودشان خسته شده‌اند - به مردم نسبت میدهند: مردم خسته شده‌اند! نه ... »‌ (رهبر انقلاب ۸۷/۰۶/۱۹)



پ‌ن۱: مدتیست به دیدن جامعه ایران -چه مردم و چه سیاسیون- از نگاه اشخاص خارج از سیستم علاقمند شدم. یک نوع بازنگری در پیش‌فرض‌هایی که سیستم به ما تحمیل کرده. از یک نوع القاء و مدیریت فکری صحبت می‌کنم که از طرف جریان حاکمیت -و به نوعی حتی از طرف اپوزوسیون داخلی- به ما تحمیل شده، و در مواردی تبدیل به نوعی هژمونی ناخودآگاه شده. سطحی‌نگری، مطلق‌نگری، تعصب(نسبت به باور، یا فرد مورد علاقه) بین ما اپیدمی شده. در این زمینه، دیدن ایران و ایرانی و جریان انقلاب و نظا‌‌م از دید یک خارجی، یا هموطنی که بخش قابل ملاحظه‌ای از عمرش خارج از این سیستم گذشته، کمک می‌کند دید واقع‌گرایانه‌تری نسبت به مسائل داشته باشیم. به خصوص از چند ماه پیش -که دچار انحراف فکری! شدم و جذب جریان انحرافی- این دغدغه بیشتر شده. یک حس و نگرش اشتباه در همه ما هست. استثنا هم ندارد، خیلی کم. از نگاه‌های تک‌بعدی‌بین طیف‌های غرب‌گرا و ملی‌گرا و «حزب‌اللهی‌گرا»ی جامعه که بگذریم، بروبچه‌های انحرافی (انقلابیون عدالتخواه) هم -اگرچه کم‌تر اما- خواه و ناخواه گرفتار انگاره‌های ذهنی نادرستی هستن. برای منِ نوعی که فرصت زندگی خارج از این «اکوسیستم» را نداشته‌ام، تجربه‌ی نگاه از منظر کسی که یک زاویه دید خارجی نسبت به سیستم دارد، یک دید ناب؛ خالص و بی‌پیرایه، برای ساختارزدایی ذهن بی‌شک نافع خواهد بود.

پ‌ن۲: احساس کردم کمی دارم این وبلاگ رو جدی میگیرم و در نوشتن سخت‌گیری می‌کنم، یعنی دنبال موضوعاتی بودم که ارزش نوشتن و خوندن داشته باشه، چند تا پیش‌نویس هم کار کردم، اما نیاز به مطالعه و تنبلی و... دچار نوعی ایدآلیسم در عمق نوشته‌ها شدم. می‌خوام بعد از این گاهی پست‌های کوچکی  بذارم بدون سخت‌گیری، در حد «استاتوس»، کی به کیه. به هر حال خواننده هم میدونه داره وبلاگ میخونه دیگه. به نظرم برای ساختارزدایی لازمه اسم و قالب وبلاگ رو عوض کنم، کمی اسپورتی و فانتزی‌تر...

پ‌ن۳: عکسی از علی آقا. جالب‌انگیز و «حماسی» !

  • ۵ نظر
  • ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۱۳
  • مرتضی

نیکلاس، پسر هوگو

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۱ ق.ظ

مادورو؛ پنجه در پنجه اتاق بازرگانی ونزوئلا و آمریکا

احمد شریعت/ اگر انقلاب را به عنوان یک تحول بنیادین در مناسبات و ساختارها با حضور مردم تعریف کنیم، آنگاه انقلاب بولیواری را از بسیاری جهات می‌توان یک انقلاب خاص دانست. اگر خطر ارتجاع یا بازگشت به شرایط پیش از انقلاب را مهمترین خطری بدانیم که انقلاب‌ها را تهدید می‌کند، تا به امروز انقلاب بولیواری آرمان‌هایش را اعتلا داده و بازگشتی به عقب رخ نداده است. در پی زمینه‌ای که این انقلاب در سرزمین چاوز ایجاد کرد، مناسباتی بنا شد که یکی از آن‌ها بسیار تامل برانگیزتر است: دایره قدرت دیگر محدود به یک حلقه بسته نبود.
معمولا از مهمترین دلیل خیزش ملت‌ها و شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی، محدود شدن دایره قدرت است. در این حالت گروهی که خود را "خواص" و توده‌ها را "عوام" می‌نامند و برای خود حق سیادت و هدایت بر ملت قائلند، روابط و مناسباتی میان خود ایجاد می‌کنند تا کسی جز آن‌ها و یا افراد مورد تاییدشان نتواند به قدرت سیاسی دست پیدا کند.
البته نخبگان یا همان خواص برای بستن راه برای "غیرخودی‌ها" از روش‌های گوناگونی استفاده می‌کنند که بررسی این روش‌ها و تجزیه و تحلیل آن‌ها نیاز به تحقیقات جامعی دارد. به نظر می‌رسد مهمترین وسیله آن‌ها برای مشروعیت دادن به چنین پدیده‌ای (حلقه بسته قدرت) تصویرسازی با کمک رسانه‌های مختلف باشد. آن‌ها خود را "مدیران و مدبران"، "باسوادها و کارشناسان"، از همه مهمتر "باتجربه‌ها" معرفی می‌کنند و اگر کسی بخواهد این حلقه را بشکند در نقطه مقابل این صفات قرار می‌دهند.

زمانی که راننده‌ها می‌برند
اگر در برخی مناطق جهان، خواص برای تمسخر دیگران آن‌ها را راننده یا نظامی خطاب می‌کنند، در انقلاب بولیواری داستان کاملا متفاوت است. در آنجا انقلاب توسط نظامیانی که از دل توده‌های مردم سر بر آوردند رشد کرد، کسانی که به مردمشان آموختند چگونه می‌توان پنجه در پنجه با نظام سرمایه‌داری انداخت؛ در برابر امپریالیسم خشن بود و در برابر مستضعفان مهربان.
پس از انقلاب، مسیری که توسط چاوز گشوده شد تا مردم معمولی هم بتوانند به مدارج قدرت سیاسی برسند ادامه یافت و چاوز به شخصیتی محافظه‌کار تبدیل نشد که انقلابی‌گری را در مسیر تمام شده بداند. او پس از بیماری از مردم ونزوئلا درخواست کرد در صورتی که مداوا بر روی او اثری نداشته باشد، در انتخابات نیکلاس مادورو را برگزینند، کسی که وی به او اعتماد کامل دارد. مردی که در گذشته چندین سال "راننده اتوبوس" بود.


سرانجام روز انتخابات فرا رسید تا کاپریلس با همه حامیان خارجی و رسانه‌هایش در برابر مادورو قرار بگیرد. کاپریلس از همان دست خواصی بود که چیزی کم نداشت، بخصوص در تحصیلات از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا: او دارای مدارک حقوق تجارت، حقوق مالیات و... از دانشگاه‌های ریز و درشت ایتالیا، هلند، ونزوئلا و دانشگاه کلمبیای آمریکاست. در سایه روابط اقتصادی – سیاسی شکل گرفته در دوران پیش از انقلاب بولیواریو ادامه آن روابط، کاپریلس مهمترین عضو اتاق بازرگانی آمریکا و ونوزوئلا بود.

پس از مرگ چاوز و پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بحران ارزی ونزوئلا را در بر گرفت و بولیوار به طرز وحشتناکی سقوط کرد. از طرفی مادورو چهره کاریزماتیک هوگوچاوز بزرگ را نداشت. همه شرایط برای سقوط انقلاب مهیا شده بود اما سرانجام مادورویی که در منطقه کارگرنشین بزرگ شده بود و سال‌ها راننده اتوبوس بود، در انتخابات حقوقدان فرنگ رفته را شکست داد تا مردم ونزوئلا بار دیگر ادامه و پیشرفت انقلاب را انتخاب کنند...

انقلاب بولیواری چاوز، انقلابی مردمی بود که نشان داد چگونه مستضعفینی که مقرر شده بود بر پایه اصلاحات اقتصادی نئولیبرال کارلوس آندرس پرز نابود شوند تا امثال کاپریلس در اتاق‌های بازرگانی به سود برسند و پی تحصیل به این سو و آن سوی اروپا و آمریکا بروند، در یک انتخابات سخت با جوی سنگین توانستند "باسوادان، کارشناسان، یا همان خواص" را شکست می‌دهند.

این انقلاب بولیواریست، و انقلاب همچنان ادامه دارد...

  • مرتضی

خفته خبر ندارد... (طنز)

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ
خواب جواد ظریف مجلس خواب ظریف شورای امنیت


خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان۱

گفتا که «من نباشم اهل شعار و منبر
من بُگْسَلم به تدبیر، زنجیر دام آنان!

رفع "کدورت"۲ و "قهر"۳ آداب خاص دارد!
این کارهای مشکل افتد به کاردانان!
»

چون بایدش بخوانم یک دیپلمات ماهر؟
لابد به «نِیتیو اَکسِنت»۴ باشد ز «کاردانان»!!؟

خُسبیدنش به مجلس نامد عجیب در چشم
زیرا که دانم آن را «یک» نکته! از هزاران

شورای امنیت هم «فِنتی»۵ ندارد او را!
با خانه... یا اداره... ، دامان مهربانان...

چونش کنم ملامت در نقش مرد دانا؟
خفته کجا بداند حال رمیده جانان؟۶

گر مدعی ببینم جز بر «کفن» بخفتد
عاشق بخوانم او را، برخود! نه دلستانان۷

خوش‌خواب۸ را ملامت گفتن چه سود دارد؟
می‌باید این نصیحت کردن به جان‌فشانان۹

چون از غمش بگریم، چندان مکن ملامت
وقتی که سرنوشتم افتاده دست آنان!

آن «شیخ اهل تدبیر» با بولدوزر بیامد
بنشانده عده‌ای شیخ بر مسند جوانان...

تا «نقطه»۱۰ را نخواندند یار «نتانیاهو»
یاد «هودر»۱۱ بیُفت و منشین به راه آنان!


پ‌ن۱- از شعر و شاعری زیاد سردرنمی‌آورم ولی باید حق بدهید در این شرایط دیوانه و شاعر بشوم، وقتی که سرنوشتم افتاده دست اینان!
پ‌ن۲- (پیام بازرگانی) همچنین بخوانید: تاک‌شویی که به نام گزارش 100 روزه به خوردمان دادند
پ‌ن۳- پاورقی شماره ۱۱ را بخوانید، خودش قدر یک پست است!


  1. با تشکر ویژه از جناب مصلح‌الدین سعدی شیرازی (رضی‌الله عنه) بابت همکاری بی‌دریغ
  2. آقایان آنچه را که بین امریکا و ایران هست را در حد یک سری کینه و کدورت‌های جزئی می‌دانند. آخرین نمونه:
      هاشمی در دیداری درباره آمریکا:باید در محیطی آرام «کدورت‌ها» را رفع کنیم
  3. جمله از روحانی: نمی‌خواهیم تا قیامت با آمریکا قهر باشیم، تبیین از هاشمی: قهر با آمریکا ابدی نیست
  4. native accent - انگلیسی را مانند خود امریکایی‌ها حرف زدن.
  5. فنتی ندارد: فرقی ندارد(به حالت تیریب مشتی!)
  6. ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا/ که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل (سعدی)
  7. گر بخفتد عاشقی جز در کفن/ عاشقش گویم، ولی بر خویشتن (عطار)
  8. شایان ذکر است که در برخی نسخ، «بی‌درد» آمده.
  9. آن مردانی که در راه خدمت سر از پای نمی‌شناسند. آن مردانی که «رفته»اند.
  10. تخلص گزیدیم!
  11. hoder - حـسین درخشان ، بابای وبلاگستان فارسی، یا به قول هاآرتص: The King of Iranian Bloggers،  قبلا از منتقدین تند نظام بود، که اعتقاد به براندازی داشت. روزی در وبلاگش یادداشتی در مورد تصمیمش برای سفر به تل‌آویو نوشت. قبل از این سفر گفت: «جمهوری اسلامی مدتهاست که اسراییل را به عنوان یک جکومت شیطانی تصویر کرده است که هدف سیاسی مورد توافق همه‌ی «مردمش» کشتن هر زن و مرد مسلمان است، از جمله ایرانیان. من می‌خواهم این تصویر را به چالش بکشم.»
    حسین در سال‌های آخر منتهی به سفر به تل‌آویو، تفکرات شدید «ضدامپریالیستی» پیدا کرده بود و در مورد نظام ایران یک سیر تغییر نگرش را طی کرده بود. درخشان در شهریور ۱۳۸۷ در مطلبی با عنوان «بهترین استراتژی برای دفاع در مقابل اسراییل: جدا کردن صهیونیزم از یهودیت» (همان استراتژی که توسط مشایی و احمدی‌نژاد هم دنبال شد ولی با تهمت و شانتاژ خبری تخریبگران روبرو شد) نوشت:
    «این کارها اصلاً نباید به حمایت ایران از مردم آواره و استعمارشده‌ی فلسطین و نهضت‌های مقاومت و آزادی‌بخش آنها مثل حماس لطمه‌ای بزند. همینطور نباید حتی یک قدم از موضعش در نامشروع دانستن کشوری به اسم اسراییل که روی جسد و خانه‌های غصب‌شده‌ی میلیونها فلسطینی مسلمان و مسیحی بنا شده است کوتاه بیاید. بلکه برعکس، باید در این زمینه جلوتر هم برود و تمام زوایای ایده‌ی صهیونیزم به عنوان یک جنبش کاملاً سیاسی و استعماری را زیر سوال ببرد و با سند و مدرک آن را از یهوددیت جدا کند. لطمه‌ای که از این گفتمان -که خمینی بزرگ آغاز کرد و احمدی‌نژاد با شجاعت زنده کرد- به اسراییل خواهد خورد بسیار بزرگ‌تر از هرجور اقدام نظامی یا عملی برضد اسراییل است و از همین حیث دقیقاً بر طبق دفاع از امنیت ملی ایران است.»
    به قول حمیدرضا علاقه‌بند، هودر: «منفورترین وبلاگ‌نویس دو عالم است. از مهدی جامی تا حسین شریعتمداری و خسن‌آقا همه تشنه خونش هستند. مهدی جامی او را «کاسب کثیف» می‌نامد. رضا شکراللهی او را «نماد ابتذال در وبلاگستان» می‌داند. حسین شریعتمداری به او «جوان غرب‌زده» لقب می‌دهد و خسن‌آقا به او «مزد بگیر حکومت اسلامی» می‌گوید. از شرق تا غرب عالم در اتحادی نانوشته و نامریی (روشنفکران‌، بنیادگراها و کمونیست‌های کافه‌نشین) او را تکفیر می‌کنند.»
    من هیچ کاری به اعتقادات و مکتب سیاسی‌اش ندارم، فقط این جمله را از او بخوانید که در مصاحبه‌اش با هاآرتص چاپ شده است: با وجود مشکلات، درخشان به انقلاب ایران، خمینی و جمهوری اسلامی اعتقاد دارد. شنیدن اینها از یک جوان با ظاهری کاملاً غربی، در حالی که در بعد از ظهری گرم روی چمن دانشگاه بن گوریون عجیب است. ولی اینها چیزهایی است که او می‌گوید: «انقلاب خمینی به اهمیت انقلاب فرانسه است. اندیشه مرکزی خمینی عدالت و استقلال بود. من هم به آنها باور دارم. من قبلاً خیلی منتقد ایده‌ی جمهوری اسلامی بودم. اما امروز فکر می‌کنم ایده‌ای پست‌مدرن و درست است.»

    درخشان بعد از این سفر، پس از سالها به وطن بازگشت. دو هفته بعد توسط اطلاعات سپاه بازداشت شد و قوه قضائیه اصولگرا او را به اتهام اثبات نشده جاسوسی برای موساد به بیست سال حبس که 26 ماه آن انفرادی بود محکوم کرد. در این زمان «جروزالم پست» از قول او نوشت: «هر کاری که کردم و هر چه در اسراییل گفتم برای دفاع از منافع ایران در برابر پروپاگاندای وحشتناک و دروغین اسراییل و رسانه‌های جهان درباره‌ی ایران بود.»
    او در سال‌های آخر اقامت خارج از کشور، مطلبی در مورد امام خمینی پس از ارائه دلایلش برای علاقه پیدا کردن به خمینی، نوشت: «خمینی برای من از این زاویه قهرمان است. و دنیا هنوز زود است که این را بفهمد. بخصوص که قدرت کلنیال [منظورش استعماری است]، تصویر او را به عنوان رهبر بی‌مانندترین حرکت سیاسی پست‌کلنیال‌‌[ضدامپریالیستی] در جهان، بخاطر ماجرای گروگان‌گیری و فتوای سلمان رشدی به گند کشیده است. ولی ۲۰، ۳۰ سال دیگر وقتی دنیا از تسلط پروپاگاندای هرروزه‌ی آمریکا بیرون بیاید، خمینی را به عنوان یک قهرمان بی‌رقیب پست کلنیالیزم خواهد پذیرفت.»
    خواندن این یادداشت وبلاگی حسین درخشان قبل از بازگشت به ایران، شخصا برای من یکی تکان دهنده بود: «می‌خواهم یک خواهش هم بکنم. دوست ‌ندارم هر برخوردی که سیستم امنیتی یا قضایی ایران بخواهد با من بکند تبدیل به چماقی تازه در دست بیزنس‌من‌های شارلاتان حقوق بشر در آمریکا و اروپا شود، که تنها چیزی که برایشان مهم نیست حقوق آدم‌های دیگر است.»
    البته تلاش احمدی‌نژاد برای رسیدگی منصفانه به اتهامات او بی‌نتیجه بود. مقایسه کنید این مرد را با رجاله‌هایی که دخالت مستقیم در فتنه داشتند و با یک سیلی اظهار پشیمانی کردند و حاضر به اعتراف تلویزیونی شدند و با همان هم بخشوده شدند. در حالی که هودر با پای خودش به ایران آمده بود و مواضعش هم کاملا صریح بود و در مورد پشیمانی از «همه‌ی» انتقادات سابقش به نظام هم ادعایی نداشت. هودر هر که بود، خودش بود، فقط به عشق آرمان‌های احمدی‌نژاد و برای وطنش برگشته بود. ولی «اراده کردند» که حالا حالا‌ها آب خنک بخورد.
    زدن برچسب خیانت، -مخصوصا در رابطه با صهیونیسم- در مملکت ما ساده است. آن قدر ساده که هیچ خنده‌دار نیست که احمدی‌نژاد را -با آن همه سابقه ضد صهیونیستی- به آن متهم کنند. نه احمدی‌نژاد، که حاج‌حسینی که خودش یدطولایی در این برچسب زدن‌ها دارد هم در مقابل چنین برچسبی مصون نیست. پس باید ترسید.
    مطالب بیشتری درباره هودر، از وبلاگ یک چپ مذهبی: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰. حالا البته کاری ندارم که نویسنده‌ی «گردباد» اخیرا به یک دلیل شخصی و شاید خنده‌دار از او اعلام برائت کرده. خواندن این نوشته از میلاد دخانچی، مستندساز و مجری ایرانی-کانادایی برنامه‌ «گره» را هم شدیدا توصیه می‌کنم. شاید او را با این سوال همیشگی‌اش که از همه‌ی مهمانان برنامه -از پناهیان گرفته تا حسین یکتا، تا...- می‌پرسید بشناسید و به یاد آورید: «آیا می‌شود هم انقلابی بود و هم جین پوشید؟»
  12. عاشق کتاب‌هایی هستم که در صفحاتشان بیشتر از متن، پاورقی دارند. پی‌نوشت‌هایی که بعضا هیـــــچ ارتباطی به متن ندارند...
  • مرتضی

عرش الهی را لرزاندی مرد!

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۲۱ ب.ظ

در پیشگاه خدای اینان دست دادن با پیرزنی 85 ساله گناهیه بس نابخشودنی که سقف آسمون رو به زمین میاره و ریشه‌ی عفت و عصمت رو از جهان برمی‌داره. آدمایی که دین‌داری رو در مقابل انسانیت قرار میدن!
اینا همونایی هستن که بخشنامه‌ها زدن درباره لزوم استفاده از پیراهن قهوه‌ای آستین بلند...
اینا همون کوته فکرایی هستن که پوشیدن شلوار جین و تی‌شرت رو برای نسل ایکس تبدیل به رویایی دست نیافتنی کردن.
مبارز بوسنیایی، بالکان، آوینی، جلد مجله سوره، تهاجم فرهنگی، تجاوز صرب‌هااین‌ها همونایی هستن که متعصبانه عکس روی جلد مجله‌ سوره که پیامی جز نفوذ پیام انقلاب ایران در اروپا نداره رو "تهاجم فرهنگی" قلمداد می‌کنن و وزیر ارشاد‌شون شخصا مرتضی آوینی رو به خاطر این عکس توبیخ می‌کنه! برای موهای بلند و عینک دودی.
این‌ها همون‌هایی هستن که سی سال با دگم بازی‌هاشون خیلی‌ها رو از خیلی اعتقاداتشون بیزار کردن.
بله، اینها کسانی که در یک دنیای دوقطبی رنگ قرمز شوروی‌ها رو صرفا برای اعلام ضدیت با امپریالیسم انتخاب کردن رو کمونیست و زندیق و طبعا نجس میدونن!

 

بعدنویس: الان حس می‌کنم دارم با اون‌هایی که سال 76 آقای شکلاتی رو روی کار آوردن هم‌ذات پنداری می‌کنم... گاهی آدما برای تغییر وضع موجود خیلی خوشبینانه به هر چهره‌ی تازه‌ای اعتماد میکنن. راستی اگر اشتباه نکنم اون وزیر ارشاد همین آقا بوده...

  • ۰ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۲۱
  • مرتضی

استراتژی درون به بیرون

جمعه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۱۱ ب.ظ
آخرین گفته اسقفِ انگلیسی نوشته بر سنگِ مزارش در تغییرِ جهان، چنین است : در نوجوانی ، میخواستم جهان را دگرگون کنم ، اندکی که بزرگ تر شدم ، دانستم : شدنی نیست ، خواستم : اروپا را نجات دهم ، فهمیدم ، کارِ من نیست ، گفتم : کشورم را تغییر دهم ......شهرم را .....مؤمنینِ کلیسای خودم را .....!!! نتوانستم .  اکنون که به پایانِ عمرم رسیده ام ، باورم این است : که اگر تغییر را از {خود}م شروع می کردم چه بسا به تغییر در شهر، درکشور وشاید : به اصلاح جهان میانجامید!!.....

(از وبلاگ سرور گرامی آقای گودرزدشتی: اینه انعکاس انسان)

  • مرتضی