نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۶ مطلب با موضوع «ایران :: دولت تدبیر» ثبت شده است

پیش شرط‌های روحانی برای تلویزیون

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۲۱ ب.ظ

وقتی دو ماه پیش رئیس جمهور برای -به قول معروف- ارائه گزارش صد روزه به تلویزیون آمد، تعجب کردم از آرایش سه به یک صحنه، البته این که این موضوع تا چه حد از طرف صدا و سیماست و چقدر به دفتر ریاست جمهوری مربوط می‌شود را نمی‌دانم، اما چنین چینشی بیش از این که منجر به افزایش چالش و پاسخگویی برای رئیس جمهور باشد، وجود نوعی فضای آمیخته با تکبر یا حس اقتدارنمایی را القا می‌کند. تعارف که نداریم، این که بگوییم تعدد مجری و کارشناس باعث چالشی‌تر شدن بحث می‌شود هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. چرا که در عمل می‌بینم که چنین مقصودی تحقق نیافته و تنها صحنه را -به قول روحانی- پر می‌کند از یک لشکر مجری. که البته به لحاظ کنش‌گری و میزان تاثیر در صحنه، شاید نقششان خیلی با لوستر، یا حداکثر پرچم موجود در صحنه تفاوت نداشته باشد (شاید هم نمی‌تواند داشته باشد)

از بحث تعدد مجری که بگذریم، در گفتگوی قبلی رئیس جمهور در آنتن رسانه‌ی -باز هم به قول معروف- ملی، قرار بود یکی از سه مجری حاضر در استودیو، «عابدینی» باشد، که

  • مرتضی

ورود باسوادهای دانشگاهی به صحنه!

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۵۱ ب.ظ

امیرحسین مانیان(مسخرةالشّعرا) در وبلاگش نوشت:

مطلع شدیم رئیس جمهور کاملآ مردمی کشورمان، ما افراد فهمیده و دانشگاهی را، در دفاع از توافق پنو -ببخشید!، ژنو (امان از این دکمه های پ و ژ صفحه کلید که هیچوقت سر جای خودشون نیستند)- به مدد طلبیده اند؛ از این رو «ما» افراد باسواد فهمیده گزارشی از فعالیت های دانشگاهی خودمان را خدمتشان ارائه می نماییم؛ باشد که از سر تقصیراتمان بگذرند.


متن گزارش باسوادهای دانشگاهی

1- ضمن پوزش از جنابتان، که گلایه داشتید: «چرا شما دانشگاهیان از توافق ژنو دفاع نمی کنید؟؟»[1]، مختصری از شرح فعالیت چند ماهه خود را ارائه میدهیم تا سبب قصورمان در این امر مشخص شود.

2- اصولآ ما دانشگاهیان در هشت سال گذشته سیستممان را تهاجمی چیده بودیم و فقط حمله میکردیم!؛ آنقدر که یادمان رفت مربی عوض شده و حالا باید دربست دفاع کنیم!؛ به هر حال هر تغییر سیستمی برای اثرگذاری نیاز به زمان دارد. بقول استاد فروتن (مربی فوتبال): «شما فرض کن ما نخود و لوبیا و گوشت و سیب زمینی را در قابلمه بریزیم؛ برای آبگوشت شدن وقت لازم است»

3- باید یادآوری کنم تمام همّ و غمّ ما «دانشگاهیان اصیل!» در این مدت کوتاه به بحث جداسازی دردآور خواهران از برادرانشان گذشت!؛ و با تمام قوا مشغول پاکسازی عاملان این جنایت هولناک و جنایات مشابه از سطح دانشگاهها بودیم.

4- اینجانبان همه تلاش خود را بمنظور ترغیب دانشگاهیان در حمایت از توافق به کار گرفتیم؛ اما افسوس که در چند سال گذشته دانشگاه جولانگاه عده ای بیسواد مزدور شده بود، که هر چه آنها را ترغیب و تطمیع و تهدید و تحقیر و تعلیق و ته دیگ! کردیم هیچ اثر نکرد؛ بسکه آنها مزدور و ترسو و نان به نرخ روز خور بودند!؛البته بمنظور رفع این مشکل، و پر زور کردن سمبه جنابعالی در محیط دانشگاه تصمیم گرفتیم نیروهای اصیل دانشگاه را که در این مدت به بهانه های مختلف (همچون اغتشاش، تخریب و آتش زدن ساختمانهای دانشگاه، روابط فوق صمیمی استاد و دانشجو،  چاقو کشی، مصرف مخدر و مشروبات در خوابگاه و ...) فقط به دلیل آزادیخواهی شان از دانشگاه طرد شده بودند را به محیط پاک دانشگاه باز گردانیم. که بزودی ثمره آن را به ملت ستاره دوست ایران خواهیم چشاند!

5- فرموده اید: «چرا یک عده بی‌سواد که از بخش‌هایی خاص پول می‌گیرند باید حرف بزنند؟»[2] ؛ اگر منظور حضرتتان از بی‌سواد همان «لبو فروش و راننده تاکسی»[3] است، طبق تحقیقات مراکز علمی و دانشگاهی ما، لبوفروش ها بیشتر از بخش های خاصی از مرکز شهر خصوصآ اطراف سینماها و بازارها پول میگیرند؛ البته راننده های تاکسی از بخش های خاص بسیار متفاوتی پول می گیرند، که موجب شده روند تحقیقات علمی ما با کندی مواجه شود. 

اما اگر منظورتان همان بی‌سوادهایی است که در روزنامه ها و سایت ها و دانشگاه ها و نشست ها حرف میزنند؛ تا حالا میگفتیم اینها «درِ بیت المال» و «شیر نفت» در خبرگزاری و روزنامه شان باز می شود؛ حالا که کلید بیت المال و شیر نفت دست برو بچ خودمونه که!؛ پس دیگه چی بگیم؟!، آیا ما که هم باسوادیم و هم حرفای قشنگ میزنیم، نباید توقع اندک مساعدتی از بخش عام بیت المال که مال خودمان است داشته باشیم؟

6- لازم به تذکر است که آنقدر حضرتعالی در هر سخنرانی و نشست و برخاست و رفت وآمد فرمودید : «از ما انتقاد کنید؛ ما نقدپذیریم»، که کم کم ما هم داشت باورمان می شد و رویتان به دیوار ما هم میخواستیم وارد عرصه نقد توافق سرتاپا «برد- برد» ژنو (که هم عزت و آبروی دیرینمان را برد و هم صنعت هسته ای مان را برد و همه چیزمان را برد) شویم!، که خوشبختانه با سخنان امروزتان دوزاریمان دقیق افتاد که آن حرف ها ....-بگذریم؛

7- ما همین چند وقت پیش به همه دانشگاهها بخشنامه کردیم که از  توافق ژنو بعنوان «ناموس دولت تدبیر و امید» دفاع کنند؛ ولی هنوز دو سه روز نگذشته خبر رسید که به روح ایشان تجاوز شده؛ و ما سریع قضیه را ماست مالی کردیم که کسی صدایش را در نیاورَد.

8- علی رغم همه این توجیهات، از امروز که حضرتعالی ما باسوادان با فرهنگ را مورد خطاب قرار دادید و اصطلاحآ «دست روی نقطه حساس ما گذاشتید»، ما احساس تکلیف کرده، و بزودی دفاعیات متقن خویش را از توافق پنو منتشر خواهیم کرد. والسلام



1و2: سخنان رئیس جمهور در جمع دانشگاهیان 11/15 
3:  سخنان "سریع القلم" مشاور رئیس جمهور
4:  3تا بیشتر نبود؛ 4 نداشت!
  • مرتضی

تحقق عینی منشور حقوق شهروندی

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۴۹ ق.ظ
آذر ﻣﺎه 1392
ﻣﺘﻦ ﭘﯿﺶ ﻧﻮﯾﺲ ﻏﯿﺮرﺳﻤﯽ ﻣﻨﺸﻮر ﺣﻘﻮق ﺷﻬﺮوﻧﺪی - وﯾﺮاﯾﺶ 01:
ﮔﺎم اول- اﺻﻮل ﮐﻠﯽ، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ و ﺧﻂ ﻣﺸﯽ دوﻟﺖ
ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﮐﺮاﻣﺖ و ارزش واﻻی اﻧﺴﺎن در ﺷﺮﯾﻌﺖ ﻣﺒﯿﻦ اﺳﻼم؛ ﻧﻈﺮ ﺟﺎﯾﮕﺎه رﻓﯿﻊ اﻧﺴﺎن ﮐﻪ در آﯾﻪ ﺷﺮﯾﻔﻪ 70 در ﺳﻮره ﻣﺒﺎرﮐﻪ اﺳﺮاء ﻣﻮرد ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ:«و ﻟَﻘَﺪ ﮐَﺮﱠﻣﻨﺎ ﺑﻨﯽآدم و ﺣﻤﻠْﻨﺎﻫﻢ ﻓﯽ اﻟْﺒﺮﱢ و اﻟْﺒﺤﺮِ و رزﻗْﻨﺎﻫﻢ ﻣﻦَ اﻟﻄﱠﯿﺒﺎت و ﻓَﻀﱠﻠْﻨﺎﻫﻢ ﻋﻠﻰ ﮐَﺜﯿﺮٍ ﻣﻤﻦْ ﺧَﻠَﻘْﻨﺎ ﺗَﻔْﻀﯿﻼً» «و ﺑﻪ راﺳﺘﻰ ﻣﺎ ﻓﺮزﻧﺪان آدم را ﮔﺮاﻣﻰ داﺷﺘﯿﻢ و آﻧﺎن را در ﺧﺸﮑﻰ و درﯾﺎ (ﺑﺮ ﻣﺮﮐﺐﻫﺎ) ﺑﺮ ﻧﺸﺎﻧﺪﯾﻢ، و از ﭼﯿﺰﻫﺎى ﭘﺎﮐﯿﺰه ﺑﻪ اﯾﺸﺎن روزى دادﯾﻢ، و آﻧﻬﺎ را ﺑﺮ ﺑﺴﯿﺎرى از آﻓﺮﯾﺪهﻫﺎى ﺧﻮد ﺑﺮﺗﺮى آﺷﮑﺎر دادﯾﻢ
[...]
2-1. اﯾﻦ ﻣﻨﺸﻮر ﺑﺎ ﻫﺪف ﺗﺠﻤﯿﻊ، ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ و ﺑﯿﺎن ﺣﻘﻮق ﺷﻬﺮوﻧﺪی ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺷﺪه و ﻣﻔﺎد آن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﺳﺎزﮔﺎر و ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ و ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﻮاﻧﯿﻦ و ﻣﻘﺮرات ﺗﻔﺴﯿﺮ و اﺟﺮا ﺷﻮد؛ ﺑﻪ ﻧﺤﻮی ﮐﻪ ﻫﯿﭻﯾﮏ از ﺣﻘﻮق ﺷﻬﺮوﻧﺪی ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ و اﺣﺼﺎء ﺷﺪة دﯾﮕﺮ را ﻣﺤﺪود ﻧﺴﺎزد؛ و ﮐﺮاﻣﺖ و ﻣﻨﺰﻟﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﻤﻮاره در ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﻣﻤﮑﻦ ﻣﻮرد اﺣﺘﺮام و ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد
[...]
35-3. اداره ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و رﻋﺎﯾﺖ آن از ﺳﻮی ﻣﻘﺎﻣﺎت اداری و اﺟﺮاﯾﯽ در راﺳﺘﺎی ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﮐﺮدن ﺗﺼﻤﯿﻤﺎت اداری، رﻋﺎﯾﺖ اﻟﺰاﻣﺎت ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ، ﺣﻤﺎﯾﺖ از ﮐﺮاﻣﺖ ﺷﺨﺼﯽ...
[...]
73-3. ﺣﻤﺎﯾﺖ از ﻣﺪدﺟﻮﯾﺎن و ﮔﺮوهﻫﺎی آﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮ و ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ ﺳﺎزی آﻧﻬﺎ و اﯾﺠﺎد اﻣﯿﺪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ و ﻧﺸﺎط ﺑﺮای آﻧﻬﺎ و ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻧﯿﺎزﻫﺎی اﺳﺎﺳﯽ آﻧﺎن و اﻋﻤﺎل ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎیﺣﻤﺎﯾﺘﯽ، ﺟﺒﺮاﻧﯽ و ﺗﺎﻣﯿﻨﯽ ﺑﺮای اﯾﻦ اﻗﺸﺎر در ﻋﯿﻦ ﺣﻔﻆ ﻋﺰت و ﮐﺮاﻣﺖ اﯾﺸﺎن از ﺣﻘﻮق آﻧﺎن اﺳﺖ..
[...]
.....عزت... کرامت... عزت..... کرامت کرامت....... کرامت انسان ....احترام ...جایگاه... شهروند.. حقوق... محترم.............. ..................

بهمن ﻣﺎه 1392




برچسب‌ها : عزت، افتخار، اقتصاد غیرصدقه‌ای و غیرسیب‌زمینی‌محور، فستیوال کرامت انسانی ، و کرّمنا بنی آدم
  • مرتضی

تقلای مذبوحانه اهل باطل

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ

دوستان با اشاره به یکی از سخنان مهندس مشایی مطالبی نوشته بودند درباره این مطلب که ماجرای این روزهای ما، حکایت شیطان است که بدون آن که بخواهد، در جریان مشیت الهی حرکت می‌کند و خواه و ناخواه مسیری را طی می‌کند که به خودی خود «فرجام» خوشی دارد.

هر چند شیطان بتواند در یک بازه‌ی کوتاه به پیروزی نسبی برسد، وقتی از بالا به «کل تصویر» می‌نگریم، می‌بینیم چیزی به جز حکمت الهی دیده نمی‌شود، طوری که تمام دشمنی‌های شیطان را در خود هضم می‌کند. «سنت‌های الهی» چیزی نیست که بشود از آن راه گریزی یافت یا خود را از مستثنی کرد. و شیطان نیز با تجربه‌ی هزاران ساله این را بهتر از ما انسان‌ها می‌داند، اما به هر حال ناچار است برای بازی در این زمین، در چارچوب قوانین «تکوینی» آن عمل کند. بازی‌ای که به خاطر ماهیت قوانین حاکم بر آن، او از همان ابتدا محکوم به شکست در آن بوده است.

مثل یک ماده شیمیایی که تنها تحت شرایط خاص محیطی و آن هم تنها برای مدت زمانی محدود پایداری داشته و خود به خود مزمهل می‌شود. همچنان که آفریدگار و سازنده‌ی هستی، به حالت تاکید فرموده: «انّ الباطلَ کانَ زَهوقا». البته این تا زمانیست که عدالت‌خواهان در راستای مقدمه‌ی این آیه شریفه قرار بگیرند و پیوسته بر مدار حق و راستی بگردند، چون خاصیت حق اینست که ظهور و بروز نموده و حتی از لابلای ابرهای تیره‌ی تاریخ نیز نورافشانی می‌کند.

این روزها با خود فکر می‌کردم که این جریان پیروز در انتخابات، بعد از آن که به واسطه‌ی همه اتهامات بی‌اساس و تخریب‌‌های ناجوانمردانه در حق عدالت‌خواهان، موفق شد به قدرت برگردد، چه دلیلی برای ادامه این تبلیغات منفی و پیگیری همان مشی فریبکارانه دارد؟ هشت سال از هیچ برنامه‌ریزی و تلاشی فروگذار نکرد، و بی‌اخلاقی را در زمان انتخابات به نقطه‌ی اوج رساند، اما پس از نشستن بر مصدر قدرت، آیا باز هم توجیهی برای این همه سیاه‌نمایی از «آن‌ها که دیگر رفته‌اند» وجود دارد؟ چه نیازیست که در این برهه زمانی با نقابی اخلاق‌گرایانه تمام مسائل اخلاقی را زیر پا بگذارند...

البته از منظر سیاسی جواب‌های زیادی برای این سوال وجود دارد که از جمله آن می‌توان به تلاش برای نابودی کامل رقیب، و همچنین مصادره افکار عمومی به نفع خود جهت انحراف از انتقادات اشاره کرد. اگر چه تمام این تحلیل‌ها در جای خود منطقی و قابل بررسی هستند، اما از آنجا که در اینجا با یک دوقطبی «سیاسی صِرف» مواجه نیستیم، لازم است با نگاهی عمیق‌تر و از زاویه‌ای دیگر نیز این موضوع را بررسی کنیم.

با توجه به مقدمه‌ای که در ابتدای مطلب بیان شد، مطالعه این رفتار به طور ناخودآگاه ما را متوجه مشابهت زیاد آن با رفتار جریان ابلیس در طول تاریخ می‌اندازد.

البته منظور این نیست که قصدی برای هم‌ردیف دانستن بعضی جریانات سیاسی با شیطان در میان باشد، و هدف این مطلب هم این نیست، اما به هر حال واقعیت این است که انسان‌ها چه بخواهند یا نه، در نتیجه‌ی مشی و منش خود، سرانجام در یکی از دو جریان خیر و شر، حق و باطل قرار می‌گیرند. هر چند در این عالم ارقام حق و باطل به هم ممزوجند و غالبا هیچ یک به صورت خالص و ناب یافت نمی‌شود، اما در نهایت، راهی بین این دو  وجود ندارد و افراد و گروه‌ها با توجه به نوع رفتار و کردار، در یکی از این دو گروه قرار می‌گیرند. و از این رو لازم است روی این مطلب تاملی صورت گیرد تا هم برای عده‌ای هشدار و تلنگری دلسوزانه باشد و هم امیدی برای حق‌طلبان مومن به حکمت الهی.

مطالبی که در ادامه می‌اید برگرفته از کتاب «کابالا و پایان تاریخش» نوشته‌ی آیت‌الله سیدمرتضی رضوی۱ است. نویسنده در این کتاب۲ سعی دارد همه‌ی راهکارهای شیطان و مصادیق فریب و گمراه ساختن انسان در طول دوران‌ها را -به ظاهر حوادثی پراکنده و نامتمرکز بوده‌اند- در جریانی واحد که تحت عنوان «کابالا» معرفی می‌کند، بررسی نماید، و البته معنایی کلی و وسیع -و به قدمت سابقه انسان در زمین- از این واژه مدنظر دارد. به هر صورت، در صفحه ۳۰ از این کتاب چنین آمده است:


اینک تاریخ آن سرّ بزرگ را که از آغاز پیدایش بشر در شکم خود به عنوان بزرگترین راز، مخفی نگه می داشت، زایمان کرد و در پیش روی همگان گذاشت. این راز بیش از این نمی توانست در شکم تاریخ بماند. زیرا خیلی بزرگ شده بود به حدی که بطن تاریخ را ترکانید و بیرون پرید. زایمانی که مادر در زایش این فرزند نا مشروع، بر سرزا مرد و عنوان پایان تاریخ به زبان ها افتاد. دیگر نوبت تاریخ دیگر است تاریخی که در ساختمان و سازمان آن، ستاد ویران شده و افشا شده و رسوا شدۀ کابالا، نه سهمی خواهد داشت و نه نقشی.
زایمان این راز مساوی است با مرگ ابلیس.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ- قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ»۳: بگو: پروردگار من می افکند (شتاب می دهد، سرعت می دهد) به حق و او عالم است بر اسرار و رازهای پنهان- بگو: حق آمد و دیگر باطل نه توان شروع کردن (برنامه جدید) را دارد و نه می تواند (برنامه پیشین خود را) دوباره بر گرداند.
اگر تحولات جامعه جهانی، حوصله زمانیِ طولانی را لازم دارد، حوصلة خداوند وسیع تر از آن است؛ علاّم الغیوب، 1400 سال پیش برملا شدن سرّ بزرگ کابالا را وعده داده است که دیگر نه توان برنامه جدید خواهد داشت و نه توان برگردانیدن برنامه های پیشین خود را.
عامل یا عوامل بر افتادن پرده راز: باطل ماهیتاً محدود است، نمی تواند تا ابد پیش رود. ظرفیت باطل، تمام شونده است. که عوام الناس گفته اند «طناب ظلم از کلفتی پاره می شود».
جریان متمرکز و مدیریت شده‌ی کابالا قهراً و به ناچار به «لیبرال- دمکراسی» رسید. و نمی توانست نرسد. زیرا این اقتضای قهری و جبری آن بود. و اگر به این راه نمی رفت، در همان آغاز مدرنیته به پایان تاریخ خود می رسید.
لیبرالیسم فرزند کابالا بود که برگشت و مادر خود را خورد! در جهان لیبرال، امکان بقا برای «راز» نیست؛ پرده ها قهراً و جبراً فرو می افتند، اسرار و رازها بر ملا می شوند.
زمانی که جامعه جهانی دمکراتیزه شد، دیگر جائی برای ستاد مدیریت کابالا که هزاران سال مستور و مخفی کار می کرد، باقی نمی ماند. ۴

نویسنده در ادامه تا حدی برای این مساله اهمیت قائل می‌شود که حتی معتقد است در طلوع تاریخ نوین جهان، عامل «پایان جبری عمر طبیعی جریان باطل» به حدی تاثیر دارد که حتی عامل مهم دیگری چون «بیداری انسان‌ها و رونق ایمان و حق‌طلبی» را به لحاظ کمّی و نیز اولویت (در نظام علّی) تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. البته این کتاب در فصلی جداگانه به قسمتی از جریان تاریخی و جهانی باطل می‌پردازد که مدنظر ماست:


زمانی کابالیسم به جائی رسید که غیر از دمکراسی راهی نداشت، و دمکراسی از لیبرالیسم تفکیک ناپذیر است. و لیبرالیسم هیچ چیزی را نمی گذارد پنهان و مخفی بماند و این ویژگی لاینفک لیبرالیسم است.
کابالیسم از همان آغاز بالقوه و ماهیتاً آبستن لیبرالیسم بود. همان طور که از قرآن شنیدیم که جریان باطل مدت زمان معین و «اجل» دارد و فرا رسیدن اجلش، جبری است...۵

به هر ترتیب حکایت این جریان سیاسی نیز از همین دست است. از گروهی که با فریب و نیرنگ و عوام‌فریبی روی کار آمده، و اساسا بنیان کارشان بر کژی و ناراستی با مردم بنا شده، نباید انتظار داشت که در ادامه‌ی کار مشی خود را تغییر دهند. جریانی که منافعش با بی‌عدالتی و ظلم به عده‌ای از مردم، و بی‌صداقتی با ملت و تحمیق آن‌ها پیوند خورده، و به عبارتی ماهیتش باطل است، چاره‌ای جز ادامه‌ی این مشی غلط و دور باطل ندارد، تا مگر چند روزی بیش بر مسند حکومت بماند، تا وقتی «معلوم»...


پست مرتبط: عوام‌فریبی آماری به سبک راستگویان

________________________
  1. وبسایت آثار این محقق
  2. نسخه PDF این کتاب از کتابخانه سایت بینش‌نو قابل دریافت است.
  3. آیه‌های ۴۸ و ۴۹ سوره «سبا»
  4. کابالا و پایان تاریخش، مرتضی رضوی - ص ۳۰
  5. همان - ص ۹۴
  • مرتضی

عوام‌فریبی آماری در «دولت راستگویان»

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ

یا «اثبات دروغ بزرگ دولت مبنی بر درآمد سرشار نفتی دولت مهر»

آیا روحانی مرد مناظره با احمدی‌نژاد است؟

بازی با آمار اصلا کار سختی نیست. نیازی نیست برای این که طرف مقابلت رو تخریب کنی، در آمار دست ببری! کافیه یه سری آمار و ارقام تخصصی که فقط برای متخصصین قابل فهم و مقایسه هستن رو برای مردم عادی منتشر کنی. عوامفریبی با استفاده از آمار! این طوری در عین حال که -ظاهرا- دروغ نگفتی، همه‌ی حقیقت رو هم نگفتی.

برای تشخیص رشد یا کاهش آماری، همیشه ارائه یک رقم نهایی کفایت نمی‌کنه. بلکه گاهی باید صدها پارامتر همزمان در نظر گرفته بشن.

یکی از ادعاهای همیشگی جناب روحانی اینه که درآمد دولتهای نهم و دهم از همه‌ی دولتها بیشتر بوده، و به همراهی هاشمی رفسنجانی سعی در ایجاد یک موج رسانه‌ای روی این موضوع دارن. اینجا با کمی دقت متوجه میشیم که این ادعا چیزی بیشتر از یک عوامفریبی نیست. فقط چند تا ضرب و تقسیم ساده روی آمارهای رسمی و تایید شده داریم:

شاخص‌ها / طی دولت‌ها احمـدی خاتمی هاشمی موسوی
درآمد نفتی کل ۸ سال (میلیارد دلار) ۵۵۰ ۲۲۰ ۱۹۰ ۲۴۵
میانگین جمعیت کشور (میلیون نفر) ۷۳،۱ ۶۵،۰ ۵۷،۰ ۴۶،۶
درآمد نفتی هرنفر طی ۸ سال (دلار) ۷،۵۲۳ ۳،۳۸۴ ۳،۳۳۳ ۵،۲۵۷
میانگین قیمت هر اونس طلا (دلار) ۱،۳۰۰ ۳۵۰ ۲۰۰ ۲۲۰
ارزش دلار نسبت به زمان احمدی‌نژاد ۱ ۳.۷۱ برابر ۶.۵ برابر ۵.۹ برابر
درآمد هر نفر (با دلار زمان احمدی‌نژاد) ۷،۵۲۳ ۱۲،۵۵۴ ۲۱،۶۶۴ ۳۱،۰۰۰
درآمد هرنفر نسبت به زمان احمدی‌نژاد ۱ ۱.۶۶ برابر ۲.۸۸ برابر ۴.۱۲ برابر

توضیح جدول

  1. شاخص اول درآمد نفتی کل دولت‌ها طی هشت سال مدیریتشون رو نشون میده . نیازی به توضیح نداره.
  2. دومین شاخص هم توضیح نمی‌خواد، متوسط جمعیت ایران طی هر یک از این دوره‌هاست.
  3. حالا با تقسیم اولی بر دومی، به شاخص سوم می‌رسیم، تا عامل جمعیت را هم در آمارمون دخالت بدیم تا به آماری واقعی‌تر و قابل درک‌تر برسیم. اما باز هم این آمار برای قضاوت نهایی کافی نیست، چرا که دلار، اگر چه یکی از اصلی‌ترین ارزهای جهان هست، اما هر کسی کمی از اقتصاد سر دربیاره، این مساله‌ی ساده رو می‌دونه که پول به خودی خود ارزشی نداره و «پشتوانه»‌ی اون که معمولا طلاست، به اون ارزش میده. پس ارزش پول رو باید بر اساس طلا سنجید.
  4. به همین خاطر در شاخص چهارم نرخ برابری دلار در مقابل طلا رو داریم، که نشون میده در دولت احمدی دلار به شدت بی‌ارزش شده.
  5. شاخص پنجم(ارزش دلار نسبت به زمان احمدی‌نژاد)، از تقسیم عدد 1300 (قیمت هر اونس طلای زمان احمدی) بر هر یک از اعداد ذکرشده در شاخص چهارم به دست اومده.
  6. حالا این شاخص رو میشه به عنوان یک ضریب برای آمارهای شاخص سوم استفاده کرد، تا ما رو به شاخص ششم برسونه، یعنی درآمد هشت ساله‌ی هر ایرانی، در زمان هر یک از دولت‌ها، بر حسب دلاری با یک ارزش یکسان. یعنی همه رو بر اساس دلار زمان احمدی‌نژاد می‌سنجیم تا به یک مقایسه‌ی عادلانه برسیم.
  7. با سنجیدن نسبت بین آمارهای شاخص ششم در دولت‌های قبلی نسبت به احمدی‌نژاد، به آخرین شاخص می‌رسیم...

نتیجه‌گیری

نسبت درآمد نفتی دولت‌های قبلی نسبت به دولت مهر:

  • خاتمی: 1.66 برابر
  • هاشمی: 2.88 برابر
  • موسوی: 4.12 برابر

با این حساب می‌بینیم بر خلاف ادعاهای حسن روحانی، دولت مهر کم‌ترین درآمد نفتی رو داشته. (و این دولت‌های قبلی هستن که باید در مقابل این سوال پاسخگو باشند که چرا دولت مهر با داشتن کمترین درآمد نفتی، باز هم از نظر گسترش و رشد زیرساخت‌های عمرانی و صنعتی، از سد و بنادر گرفته تا کارخانجات و مسکن، گاهی با تمام دولت‌های قبلی برابری می‌کنه؟)

+ کوچک‌زاده: خزانه خالی یعنی چه؟ (با آمار مستند)
____________________
تذکر: عنوان قبلی، «پوپولیسم آماری» بود، که به تذکر یکی از دوستان تعویض شد. پوپولیسم(مردم‌گرایی،مردم‌انگیزی) اصطلاحیه که از طرف مدافعان نخبه‌گرایی سیاسی(مخالفان توده‌گرایی)، برای  فرافکنی و مبارزه با جنبش‌های ‌مردمی ابداع شده، با این هدف که تصویری زشت و فریب‌کارانه از رهبران توده‌گرایی به نمایش بگذاره. مخالفان جنبش‌های مردمی، خصوصیاتی مثل امپریالیسم‌ستیزی و اعتقاد به نیروی مردمی مستقل از هرگونه حزب و تشکل سیاسی رو از نشانه‌های پوپولیسم برمی‌شمرن و همه‌ی این‌ها رو در راستای عوامفریبی و برانگیختن احساسات مردم جهت رسیدن به قدرت  ارزیابی می‌کنن. شخصا دیگه از این اصطلاح استفاده نمی‌کنم.
پ‌ن۱: ایده و آمارها برگرفته از مطلبی از دولت بهار
پ‌ن۲: کد و تصویر جدول جهت بازنشر
  • مرتضی

در مصاحبه تلویزیونی روحانی که قرار بود به گزارش عملکرد 100 روزه اختصاص داشته باشد، نکاتی توجهم را جلب کرد که بد ندیدم به اشتراک بگذارم.
روحانی با طمانینه خاصی حرف می‌زند، حالتی «قانع کننده» و «مجاب کننده»، و «همراه‌کننده» در شخصیت و نگاه و تن صدا و تک‌تک حرکات دارد. این مهارت شخصیتی در کنار به‌کارگیری جملاتی حساب شده که کمتر کسی می‌تواند اشکالی بر شفافیت یا منطقی بودن آن وارد کند، به روحانی کمک می‌کند افکار عمومی را به نفع خود کنترل کند. مسلما صحبت از هوش عاطفی (EQ) نیست، که احمدی‌نژاد از این موهبت و ملزومات آن که شامل صداقت، همدلی، و خیرخواهیست، کم‌بهره نبود. این حالت حسن روحانی، ایضا با «والایی شخصیت» هم ارتباط چندانی ندارد، چرا که شخصا معتقدم از این حیث روحانی در بین سایر کاندیداها موقعیت چندانی نداشت، حتی سعید جلیلی هم با آن شخصیت پخته‌ی خود، به هیچ وجه قابل مقایسه با شخصیت والایی چون احمدی‌نژاد نبود. اما چیزی که در روحانی وجود دارد نوعی مهارت تاثیرگذاری است که البته تا حدی هم نشات گرفته از سابقه‌ی طولانی سخنوری اوست. می‌توان این طور گفت که روحانی رفتار و بیانی «راست‌نما» دارد، که به بهترین نحو در این جمله از اون تجلی می‌‌یابد:«نمی‌توانم حقایق را به مردم نگویم». این ویژگی به او این توانایی را می‌دهد که در کمال خونسردی هر ادعایی -حتی سست و غیرقابل اعتنا- را بر زبان بیاورد.

اما با وجود تمام این مهارت‌ها، اگر مجری اراده کند می‌تواند به راحتی طرف مقابلش را در وضعیتی قرار دهد که چنین مهارت و تسلطی هم کمک چندانی به او نکند، وضعیتی که تنها یک چیز به دادش می‌رسد: صداقت.
از این لحاظ صدا و سیما واقعا نامناسب‌ترین گزینه‌ها را برای مجری‌گری این برنامه انتخاب کرد. که البته با توجه به کلیپ -انتخاباتی!- که پیش از شروع صحبت‌ها پخش شد می‌توان نتبجه گرفت تلویزیون قصد دارد برای رئیس‌جمهور سنگ تمام بگذارد، هر بیننده‌ی غیرمطلعی گمان خواهد برد که صدا و سیمای ایران یک تلویزیون دولتیست! فضای حاکم بر گفتگو هیچ تعجبی نداشت، اگر می‌دانستیم یکی از مجری‌ها هنوز جوهر امضای حکمش در دولت روحانی خشک نشده بود. گویا شرط ادب و مروت نبود که رئیس خود را به سین‌جیم بکشاند.
از این که بگذریم، شهیدی‌فرد هم انصافا برای روحانی کم نگذاشت. گذشته از عدول از وظیفه و نقش واقعی‌اش در چنین برنامه‌ای، این مجری در طول این «تاک‌شو» بارها در طفره رفتن از موضوع برنامه و پرداختن به نقد -همان سیاهنمایی- دولت سابق با روحانی با تدبیر ما همراه شد. او نظرات تند و یکطرفه‌ی «شخصی» خودش را در بررسی فضای فرهنگی کشور چنان دخالت داد که به هیچ وجه زیبنده‌ی شخصیتی که از یک مجری انتظار می‌رود نبود. جایی از برنامه چنان تحت تاثیر مهارت سخنوری رئیس دولت قرار گرفته بود که نتوانست ذوق‌زدگی‌اش را از این موضوع پنهان کند و با آب و تاب زیادی روحانی را از این بابت ستود.

از باب مقایسه با احمدی‌نژاد، شاید در این مورد بتوان این اشکال را بر احمدی‌نژاد و تیمش وارد دانست که خود انتقادی را جایز نمی‌دانستند، و شاید نمی‌خواستند بر آتش پروپاگاندای بی‌رحمانه در جهت تخریب خود -که از جانب دوستان رئیس جمهور فعلی هدایت میشد- بِدَمند. که البته این یک اشتباه بزرگ بود، چنان که رهبر انقلاب در دیدار هیئت دولت گفته بودند:

نقاط قوّت را براى مردم بیان کنید، نقاط ضعف خودتان را هم بیان کنید؛ این مهم است، این تأثیر میگذارد. امروز مثلاً در بین گزارشهاى دوستان، من مواردى را دیدم که به نقطه‌ى ضعف اشاره کردند؛ منتها با این بیان که «این کارها باید انجام بگیرد». این «باید» نشان دهنده‌ى نیاز به کارى است که باید بشود و نشده. این را صریح بگوئید. بگوئید این کار را باید میکردیم، تا حالا نتوانستیم بکنیم. کسى بر اساس نتوانستن، کسى را مؤاخذه نخواهد کرد. میگوید خب، در قبال این ده تا کارى که انجام گرفته، این دو تا، سه تا، پنج تا کار هم انجام نگرفته؛ بنا داریم اینها را هم انجام بدهیم. این را بیان کنید، این را صریحاً بگوئید؛ اشکالى ندارد. ترس از این نداشته باشید که فلان منتقدى که احیاناً ممکن است مغرض هم باشد، حرفش با حرف شما تطبیق کند؛ خب بکند، چه اشکالى دارد؟ بگوئید بله، این انتقادى که به ما میکنند، وارد است. این را مطرح کنید، منتها بگوئید ما تصمیم داریم این را برطرف کنیم. بگوئید این کارها را کرده‌ایم، این کارها را هم خواهیم کرد. این توصیه‌ى من است. (دیدار با دولت 1390/06/06)
برگردیم به گفتگوی تلویزیونی. روحانی به طرز عجیبی که نمی‌دانستی به شوخی بگیری یا جدی، با فضاسازی و لحن خاصی گفت احساس می‌کند از وقتی که آمده فضای آرامش و امید در کشور حاکم شده، و جالب‌تر این که در این مورد از مجری‌ها هم تایید می‌خواست که: شما هم متوجه این موضوع شدید؟ روحانی که قبلا ادعا می‌کرد نه ید بیضا دارد و نه عصای موسی، بس که طی این مدت تعریف شنیده بود لابد احساس کرده دم مسیحا دارد که این طور احساس تاثیرگذاری بر جو کشور کرده... حتی موفقیت نسبی در توافق با غرب را تماما مصادره کرد، موفقیتی که لابد با دستاوردهای هسته‌ای و نظامی ما طی سال‌هایی که دولت قبلی سر کار بود و البته شرایط کنونی سوریه کمترین ارتباطی نداشته، بلکه به مدد کاریزما و قدرت تاثیرگذاری شخصیتی، و یا به کمک ریش پروفسوری و نیتیو اکسنت حرف زدن برخی به دست آمده... خواندن نظرات لیدر جریان انحرافی، جناب مهندس مشایی «دامّت‌انحِرافُه‌الجَمیل» در مورد مذاکرات هسته‌ای، ذهن‌ها را در مورد سوالات زیادی در این باب روشن می‌کند.

در ادامه، شیخ خوش سخن با اعتماد به نفس خیلی بالایی موفقیت‌های ورزشی اخیر را هم مدیون همین فضای تخیلی تلقینی خود تلقی کرد. که البته محمد عباسی، وزیر ورزش دولت مهر پاسخی کوبنده و منطقی نثارش کرد.

همه‌ی حرف روحانی این بود که عامل حاکم شدن این فضای گل و بلبل و خوش و خرم، بیرون کشیدن پای مسائل سیاسی و امنیتی از حوزه فرهنگ و ورزش بوده(همان ایده‌ی پوپولیستی ابداعی جناب سریع‌القلم که البته شیخ شوخ یادی از او کردند). چنین ادعاهایی برای کسی که از مشی بسته و محافظه‌کارانه حزب متبوع روحانی اطلاع داشته باشد عجیب و غیر قابل باور است. در این مورد محمد عباسی در جوابیه‌اش پاسخ زیبایی با این مضمون داده که: من و همکارانم -وزرای فرهنگ و آموزش و پرورش- که سابقه‌ای جز تدریس در دانشگاه نداشته‌ایم، نهایتا «بسیجی» هم بوده‌ایم! اما این شخصِ جنابعالی و اعضای کابینه‌تان هستید که رزومه‌تان پر است از مشاغل امنیتی و فعالیت‌های گسترده‌ی سیاسی!
  • مرتضی