نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمان» ثبت شده است

چارشنبه سوری

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۲۵ ق.ظ

بهار، پرنده ای بر شاخسار پر شکوفه درختانروزهای آخر ساله. همیشه این روزها آدم به این فکر می‌کنه که طی این یک سال چه کارهایی کرده و چقدر از این فرصتی که بهش داده شده استفاده کرده. هر آدمی برای خودش یک دولت کوچیکه که در پایان سال باید در مورد عملکرد یکساله‌ش به خودش توضیح بده. و سال نو نزدیکه. نمیتونم بگم نوروز با بقیه روزهام هیچ فرقی نداره. یه چیزی در فضای این روزها هست که نمیشه فقط به نوستالژی دوران کودکی و سمنو و عیدی و این بحث‌ها ربطش داد. واقعا حس می‌کنم غیر از تغییرات ظاهری فصلی، یک سری تغییرات اساسی در زمان و مکان و انسان و روح جهان -این فکر کنم از کلمات عمو پائولو بود- شکل میگیره. فکر کنم دو سال پیش بود غلامرضا اعوانی موقع تحویل سال مهمان یکی از شبکه‌ها بود صحبت‌های جالبی داشت در مورد نوروز و تغییر و زمان. خوبه در مورد هر چیزی تفلسف کنیم، گاهی منجر به تاثیرات عمیقی روی آدم میشه. تفلسف هم کلمه قشنگیه...

قراره بریم مسافرت -مرفه بی درد!- ولی حس مسافرت نیست. مسافرت با بعضی‌ها زیاد خوش نمی‌گذره. مخصوصا وقتی حسش نباشه. حالا درسته بهاره... از ششم تا یه هفته پست دارم. ترجیح میدادم این چند روز رو هم به جای مسافرت، داوطلبانه می‌رفتم کلا کنتراتی نوروز رو وامی‌ایستادم... حداقل فرصتی بود برای انجام یک کار مورد علاقه. تو دو هفته راحت میشه یه رمان خوب خوند. نسبت به مسافرت اجباری حس بهتری داره. مخصوصا تو فضای سرسبز (هر چند محصور!) اونجا

سال نو رو پیشاپیش تبریک میگم و آرزوی بهترین‌ها را دارم. حال و هوای بهاره دیگه. آدم دلش می‌خواد عکس گل و بلبل بذاره و شعر بخونه. این هم چند بیت گزیده از یکی از قصاید سعدی که شخصا خیلی دوست دارم:

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق/ نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او/ غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش/ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب/ سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

آها عنوان مطلب چارشنبه سوری بود. پیشنهاد می‌کنم این کلیپ قدیمی رو ببینید و مقایسه کنید با شکلی که چهارشنبه سوری این روزها به خودش گرفته. اینم یه نوع دگردیسی آداب و رسومه.

  • ۲ نظر
  • ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۴:۲۵
  • مرتضی

انگاره‌های ما

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۴۴ ب.ظ
قبل از هر چیز شاید لازم باشه بگم، بین "می‌دانم" و "می‌پندارم" تفاوت زیادی قائلم. خیلی چیزهایی که می‌دونیم اگه باور داشتیم و جزء پندارها و انگاره‌های ما بود، ما الان یک شخصیت دیگه بودیم.
شخصیت ما دقیقا چیه؟ نگاه و طرز تفکر خاص ما را چه چیزایی می‌‌سازن؟ چه مسائلی روی تصمیم‌های ما در شرایط مختلف موثرند؟ اعتقاد دارم ما از همان دوره کودکی تا همین حالا در حال تجربه‌ی زندگی هستیم و اون چیزی که از این تجاب می‌فهمیم دید مخصوص به خودمون از زندگی رو تشکیل میده. این که این نگاه چقدر صحیحه به خیلی چیزها بستگی داره: اینکه آیا شرایط و محیط‌های متفاوت رو حس کردیم یا نه،‌ اینکه در تحلیل شرایط درست عمل کردیم و... طبیعتا در هر تحلیل باز نیاز به یک سری پیش فرض‌ها و دانسته‌های حاصل از تجربه‌ها و تحلیل‌های قبلی داریم که این کار رو خیلی سخت می‌کنه. قسمت دردآورش اینه که پایه همه‌ی این‌ها دوران کودکی ماست و اینکه چطوری اون دوره رو گذروندیم و چی به سرمون اومده که متاسفانه خیلی دست ما نبوده و الان هم تنها کاری که می‌تونیم بکنمیم برگشت و تفکر در مورد اون دورانه که خود همین خودآگاهی تا حد زیادی سودمنده (در مورد هیپنوتیزم و بازگشت ذهن به گذشته از دوستان موثق شنیدم، شاید لازم باشه برم پیش یه نفر تا منو ببره به کودکیم)
وقتی به گذشته نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم با نگاه کنونی خودم به اون زمان نگاه کنم و رخدادهایی که شاهد بودم، کارهایی که انجام دادم و تصمیماتی که گرفتم رو با فکر حالایی خودم تحلیل کنم احساس می‌کنم خیلی گره‌ها و معماها برام باز میشه اما خوب باید بدونیم که همه‌ی این‌ها خوب یا بد به نوبه خودشون روی همین طرزفکری که الان دارم تاثیر هم داشتن. و وقتی فکر می‌کنیم که چند سال آینده با یک اندیشه‌ی -به طور نسبی- پخته‌تر به پیشامدهای چند سال پیش -یعنی الان- فکر می‌کنیم و اون‌ها رو آنالیز می‌کنیم، این فکر خیلی ما رو در انتخاب اون چیزی که می‌خونیم و می‌بینیم و گوش می‌دیم حساس می‌کنه، حق انتخاب! چون اون چیزی که در گذشته خوندیم مشخص می‌کنه الان سلیقه‌ی ما برای خوندن چیه و وای از این چرخه... چقدر تار و پود عالم ارقام به هم پیوسته‌ست!

پ ن- من همیشه فکر می‌کردم conquest of paradise یعنی جستجوی بهشت! و یکبار هم روش فکر نکردم و یک مراجعه کوچک به لغت‌نامه! حالا تکلیفم واقعا چیه؟ باید دنبال شناخت جهان باشم یا بازبینی انگاره‌ها و پیش فرض‌های ذهنیم؟! به هر حال عنوان وبلاگ به دلیل جلوگیری از شیوع یک اشتباه عوض شد!

مرتبط:‌ آنجه می‌ماند


  • مرتضی