نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

نقطه‌ی تامل

بی‌تامل زینهار از نقطه‌ی دل نگذری/ زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری

دلتنگی

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۴۸ ق.ظ

 

نیم ساعته کنار خواهرزاده ی دو سالم نشستم، مشغول صحبت و بازی با دیگرانه و اصلا کاری به کار من نداره، انگار کنار دیوار نشسته! همین که پا می شم میرم اون یکی اتاق، داد می زنه: "داهی... داهی..." کم مونده گریش دربیاد.
تا وقتی عزیزانمون در کنارمون هستن آرامش خاطر داریم، هر چند خودمون متوجه نیستیم که حضورشون چقدر برامون مهمه. گاهی وقتی متوجه میشیم که خیلی دیر شده.
  • ۹۲/۰۱/۲۳
  • مرتضی

خانواده

کودکی

تجربه

نظرات (۳)

قناری جان .شعر متولد 1370 است / جنگ ، همیشگی ا ست ، در درون / ودربرون /تنها شکل آن متناسب با شرایط سلطه گر و سلطه
پذیر /وسلطه ناپذیر ، دگرگون میشود . روزی که جنگ در درون انسانی اخص
پایان یافت ، اگر در جامعه زندگی کند ، تازه ابتدای هجوم دیگران به او خواهد بود . مگر برفزض محال این دگرکونی در تمامی آدمها { یاشبه سازی آن یک نفر ! } ، صلح شبیه سازی شده  !! /اتفاق می افتد . وگرنه باید به غاری اساطیری پناه ببرد .
 
  • آقا سید ابوالفضل
  • بله. متاسفانه.
    مرتضی:
    و در کودکان برای شما نشانه هاییست ای کودکان دیروز! باشد که به خود آمده رستگار شوید (از خودم)
  • مهرک هنرمند
  • همیشه هم اینطور نیست. گاهی عزیزانمون کنارمون هستند و در تمام مدتی که کنارمون هستند دارن نقشه میکشند تا بدون در نظر گرفتن اینکه چه ضرر و زیانی به آدم وارد میشه، فقط به سود شخصی خودشون برسن
    مرتضی:
    معلومه زخم خورده‌ای ;-)
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">